نظر دیگران

نظر شما چیست؟
نمایش افسون ماجرای زنی ثروتمند به نام راحله را روایت می کند که با شنیدن خبر ورود امام حسین(ع) به کوفه، راهی کوفه می شود تا از او انتقام بگیرد. راحله گمان می کند که شوهرش در جنگ صفین به دست امام حسین(ع) کشته شده است...

کاروان راحله در میان راه به دزدی به نام حابس می رسد که دوستانش به او خیانت کرده اند. آن ها او را با خود همراه می کنند. دوستان حابس به کاروان راحله می زنند و شتران را به غارت برده و حابس را زخمی می کنند. در این میان کاروان حجر که برای یاری امام راهی کوفه است، با آن ها برخورد می کند و با فهمیدن ماجرا به آن ها کمک می کند. حجر به راحله می گوید که در مورد امام حسین(ع) اشتباه می کند و قاتل شوهر او عاصم ابن صابر از گروه دزدانی است که به کاروان زده اند. ولی راحله این را دروغ می داند. حجر در اتفاقی بوسیله ی عاصم زخمی می شود. اما حجر با وجود زخم پایش می خواهد هرطور که شده به یاری امام حسین(ع) برود. در این میان خبر کشته شدن مسلم و نرسیدن امام به کربلا به آن ها می رسد و حجر را ناراحت می کند. راحله و حابس، عاصم را می کشند و حجر به کربلا می رسد اما دیگر دیر شده است. در میان شهدا حجر به دنبال امام حسین(ع) می گردد و در عین حال رازی در دل دارد که کسی از آن با خبر نیست. حابس به حجر می گوید که اگر رازت را بگویی بدن حسین(ع) را به تو نشان خواهم داد. حجر قبول می کند و حابس او را بالای سر پیکری می برد که از همه بیشتر مورد اصابت تیر و شمشیر قرار گرفته است و می گوید این بدن حسین ابن علی(ع) است . حجر هم بعد مدت ها رازش را فاش می کند. او می گوید که سالها قبل برده ی امام بوده و روزی امام با بخشیدن 500 دینار به او، او را آزاد کرده است تا برای خودش کاسبی راه بیندازد و زندگی کند. حجر که خود را مدیون امام می دانسته خواسته تا با حضور در کنار امام دین خود را به ایشان ادا کند اما افسوس که دیر رسیده است....

کتاب های مشابه افسون