نظر شما چیست؟
گوشه ای از زندگی شهید یوسف کلاهدوز

این نوشته ها مال من نیست، دیگران گفته اند و من نوشته ام، البته با قدری پس و پیش کردن. «دیگرانی» که می گویم غریبه نیستند، کسانی هستند که با آقا یوسف کلاهدوز زندگی کرده اند، زندگی، این عالم پرشور و زیبا، همه زندگی کلاهدوز در این چند صفحه خلاصه نمی شود، این فقط گوشه ای است، گوشه ای نیمه آشکار، نوعی یادآوری است، تجدید خاطره است، نه روایت زندگی او.
تعریف خاطره، روی اسمش حک شده: هر چیزی که در خاطر مانده است. آن چه که به من رسیده و من باز نویسی اش کرده ام همین است که می خوانید، بقیه هم دارد. شاید روزی رسید و بخشی دیگر روایت شد.


کارهای کلاهدوز یکی دو تا نبود؛ آموزش پاسداران بخشی از کارهای او بود. زمانی که آقا یوسف در شورای امنیت کشور کار می کرد. حجم کار حد و حساب نداشت؛ خستگی از سر و رویش می بارید؛ بارها شده بود که دو سه شبانه روز اصلا نخوابیده بود. آدم زنده نمی تواند جلوی خورد و خوراک و خوابش را بگیرد؛ تا کی می توان نخورد و نخوابید و زنده ماند؟ گرسنگی امان آدم را می برد و او را از پا در می آورد؛ خواب هم همین طور است. وقتی زمانش رسید اعضای بدن از کار می افتد.
کلاهدوز مثل بسیاری دیگر سعی می کرد حداکثر توانش را بگذارد و با این نیاز غریزی مقابله کند. بارها شده بود که فقط خود را به خانه رسانده و دم در خواب رفته بود؛ یعنی دیگر از دستش خارج می شد؛ حرف اراده در بین نبود؛ به خواب رفتن نبود؛ بیهوشی بود! زمزمه جنگ داخلی از همان روزهای اول انقلاب به گوش می رسید...
صفحات کتاب :
119
کنگره :
‏‫DSR1626‭‬‭ /ک76‏‫‭م3 1387
دیویی :
955/0843092
کتابشناسی ملی :
1‎5‎2‎7‎3‎6‎6
شابک :
978-600-5146-37-0‏‬
سال نشر :
1387

کتاب های مشابه همدم یاد شما