نظر دیگران

نظر شما چیست؟
بی بی سخت بیمار است و انتظار و بی خبری از فرزندش، روز به روز حالش را بدتر کرده است. این مسئله موجب نگرانی همسایه ها، به خصوص ملوک خانم، که از نزدیک ترین همسایه های اوست، شده است.

یک روز بی بی به ملوک می گوید چنانچه خبری از فرزندش نرسد، دوام نمی آورد. ملوک این مسئله را با پسرش «اسد» در میان می گذارد. «حسن» که از پشت در گفت و گوی مادربزرگ و پدرش را شنیده، به فکر چاره ای می افتد و به دنبال بهبود نسبی حال بی بی است. او فکری به ذهنش خطور می کند و به مش رحمان، که پستچی بازنشسته است می گوید که بهتر است آن ها نامه ای جعلی را تدارک ببینند و آن را از طرف مرتضی (پسر بی بی) به دست او برسانند؛ نامه ای که مرتضی در آن خبر از آمدن خود در روز اربعین را داده است.

مش رحمان ابتدا مخالفت می کند، اما پس از اصرارهای فراوان حسن راضی به انجام این کار می شود.

در روز موعود، مش رحمان که مدت هاست دلتنگ رساندن نامه به یک گیرنده است، نامه را از آن ها می گیرد و راهی خانه بی بی می شود.

بی بی با رسیدن نامه ی مرتضی خوشحال می شود و همه را دور خود جمع می کند و به اعظم می گوید که به محض تمام شدن ماه صفر بساط عروسی او و مرتضی را راه می اندازد؛ اما مرتضی نگران این هستند که اگر بی بی بفهمد که نامه جعلی است و در روز موعود از مرتضی خبری نشود، او این غصه را چطور تحمل کند.

آن ها معتقدند که فقط یک معجزه می تواند این مشکل را حل کند. بی بی که با شنیدن خبر آمدن فرزندش، سرحال تر به نظر می رسد، به اعظم می گوید که سفره ی نذری هر ساله اش را در شب اربعین در صحن امامزاده خواهد انداخت، چرا که می داند مرتضی می آید و نذرش را که چرخاندن عَلم است، به جا می آورد.

همه با دیدن امیدواری بی بی نگران تر می شوند اما چاره ای نیست جز آنکه با او همراه شوند. ضمن اینکه اسد (پسر ملوک) معتقد است هر زمان عمیقاً انتظار رویداد اتفاقی را داشته باشیم، قطعً آن اتفاق می افتد.

عده ای دیگر هم فقط منتظر معجزه هستند. حالا تمام محل از نامه ی جعلی و انتظار شیرین بی بی باخبرند و همه دست به دعا برداشته اند ...

کتاب های مشابه انتظار