نظر شما چیست؟
باران تندی می بارد و زمان زایمان معصومه همسر "عبدالحسین" فرا رسیده و او برای آوردن قابله به ده بالا می رود و اواخر شب بر می گردد...

او دلیل دیرآمدنش را تعریف می کند که چطور مجبور شده با روستاییان علیه نوکران خان بجنگد و سرانجام توسط یکی از آدم های خان شناسایی شده است. در این میان خانواده عبدالحسین برای در امان ماندن از انتقام خان چاره ای جز ترک شبانه روستای محل اقامتشان و رفتن به شهری ناشناس ندارند ...

عبدالحسین برونسی (زاده ۳ شهریور ۱۳۲۱، روستای گلبوی کدکن توابع تربت حیدریه - درگذشت ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ عملیات بدر، شرق دجله) یکی از فرماندهان ایران در جنگ ایران و عراق بود.

وی پس از چند بار تغییر شغل نهایتا به شغل بنایی روی میاورد و تا هنگام پیوستن به سپاه این شغل را ادامه داد. او همچنین از فعالان سیاسی مخالف حکومت پهلوی بود که چند بار توسط ساواک دستگیر و شکنجه شده و نهایتا حکم اعدامش صادر گردید اما با وقوع انقلاب اجرا نشد.
وی بارها دستگیر و توسط ساواک شکنجه شد. پیرامون یکی از موارد دستگیری می گوید:

در زندان به قدری جای ما تنگ بود که به نوبت چند نفر می خوابیدیم و چند نفر دیگر می ایستادیم....
ما را شکنجه می کردند.....
همان اول که ما را گرفتند فکر می کردی چه کسی را گرفته اند. دور ما را گرفتند یک مسلسل را به پشتم گذاشتند دیگری را روی سینه ام و یکی هم سیلی می زد و می گفت: پدر سوخته بگو دوستان شما چه کسانی هستند. گفتم: من هیچ دوستی ندارم تک و تنها هستم، یکی از آن ها گفت: نگاه کن پدر سوخته را هرچه کتک می زنیم رنگش تغییر نمی کند.

می گفتند: ترا می کشیم، می گفتم: بکشید...... به دهانم می زدند هر دندانی که می افتاد می گفتند. پدر سوخته دندان هایش دارد می ریزد و کسی را لو نمی دهد.
او پس از انقلاب به سپاه پیوست و در آغاز جنگ راهی جبهه شد. وی در این دوران مسئولیت های مختلفی داشت که در آخرین آن فرمانده تیپ هجدهم جوادالائمه بود که در سال ۱۳۶۳ طی عملیات بدر در شرق دجله کشته شد. وی ۵ سال همزمان باکار به تحصیل علوم اسلامی نیز می پرداخت.

به دلیل رشادت های وی و گروهانش در جنگ رسانه های عراقی نیز بارها با غیض از او یاد کرده و صدام برای سر او جایزه تعیین کرده بود.

گردان بلال با فرماندهی وی در جریان عملیات والفجر ۳ موفق به تصرف ارتفاعات کله قندی و به اسارت گرفتن سرهنگ جاسم یعقوب داماد و پسرخاله صدام گردید. در وصیت نامه وی آمده است: "من با چشم باز این را پیموده ام و ثابت قدم مانده ام؛ امیدوارم این قدم هایی که در راه خدا برداشته ام، خداوند آن ها را قبول درگاه خودش قرار دهد و ما را از آتش جهنم نجات دهد.
فرزندانم، خوب به قرآن گوش کنید و این کتاب آسمانی را سرمشق زندگیتان قرار بدهید. باید از قرآن استمداد کنید و باید از قرآن مدد بگیرید و متوسل به امام زمان باشید. همیشه آیات قرآن را زمزمه کنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند."

کتاب های مشابه خاک نرم و نمناک