نظر دیگران

نظر شما چیست؟
رضا کوچولو، پسر صدیقه و محمدحسین، سخت بیمار است و حکیم بیرجند گفته که او را برای مداوا به بیمارستانی در مشهد ببرند.

محمدحسین به همراه حاج آقا فاضلی، روحانی مسجد محله، به طور مخفیانه فعالیت هایی را برای براندازی رژیم شاهنشاهی انجام می دهند.

آن ها نوروز 1342 را جشن نمی گیرند تا با پیروی از اندیشه های امام خمینی و مخالفت با شاه را به طور علنی نشان بدهند.

صدیقه از محمدحسین می خواهد که اجازه بدهد لااقل پیراهن سفیدی را برای رضا، به عنوان عیدی سال نو، بخرد. محمدحسین این خواسته ی همسرش را اجابت می کند و به همراه حاج آقا فاضلی، برای مداوای رضا عازم شهر مشهد می شود.

در مشهد، پزشک معالج به آن ها می گوید که رضا از کم خونی شدیدی رنج می برد و باید هر چه زودتر در یکی از بیمارستان های تهران بستری شود.

حاج آقا فاضلی که به تازگی در جریان اخبار ناگوار قم قرار گرفته، بلافاصله تصمیم می گیرد در حمایت از امام خمینی و در اعتراض به کشتار در مدرسه فیضیه ی قم، به شهر مقدس قم سفر کند؛ اما محمدحسین باید در بیرجند بماند و برای فراهم کردن هزینه ی درمان فرزندش سخت کار کند.
او سرانجام پس از دو ماه کارو تلاش شبانه روزی پول بیمارستان را تهیه می کند و از آنجا که صدیقه باردار است، نمی تواند در این سفر او را همراهی کند.

محمدحسین به همراه فرزندش عازم تهران شده و در منزل عموعلی، پسرعموی صدیقه، مستقر می شوند.

محمد حسین که از معالجه ی رضا تقریبا مطمئن شده است، او را پیش خانواده ی عموعلی می گذارد و خودش برای شرکت در مراسم تاسوعا و عاشورا عازم قم می شود.

صبح روز 15 خرداد 1342، دختران عموعلی رضا را به بازار تهران می برند تا برای او یکدست لباس قشنگ بخرند. ولی غافل از اینکه در بازار تهران، غلغله ای برپاست. آن ها در درگیری های مردم با مأموران گاردی، رضا را در بازار گم می کنند و هر چه می گردند اثری از او پیدا نمی کنند.

از طرفی محمدحسین هم توسط ساواک دستگیر می شود و روانه ی زندان می شود.

گلاب خانم، مادر جاوید رستمی، یکی از سرسخت ترین مأموران ساواک، به همراه عروسش (فریده)، رضا را بی هوش پیدا کرده و به بیمارستان می برند. غافل از اینکه پدر این بچه، زیر دست جاوید در حال شکنجه شدن است.

گلاب خانم به فریده می گوید بهتر است این پسر بچه را برای خودش نگه دارد چون جاوید عقیم است ...

کتاب های مشابه خواب سفید