نظر شما چیست؟
زهی سعادت بر قلم هایی که رسم عاشقی را می شناسند و با سرمایة اخلاص در انگیزة قرب و اندیشة متصل به جاری زلال عاشورا، توانستند در جبهة تعمیق فرهنگ عاشورایی جهاد وشهادت،نشان سربلندی و کرامت را از دامنه الوند در جشن اسپند و آینه و قرآن- اعزام- تا جشن حنابندان شب خط شکنی و تا رسیدن به سدره المنتهای ابدیت به خوبی نشان دهند.
این اثر بهانه ای برای یافتن شریعه زلالی است که خواننده عطشناک را به پای زمزم اندیشه مرام و جهاد اسوه های استان همدان می رساند.هنیأ له.
... پرده ی نارنجی رنگ اتوبوس را می گیرم و آن را کنار می زنم. از پشت شیشه به بیرون نگاه می کنم. چشمم به انگشت های بانداژ شده ام، می افتد. با خودم می گویم: «الان وقتش بود به این حال و روز بیفتم؟این طفلکی را هم علاف خودم کردم!»از گوشه چشم به ملیحه نگاه می کنم. سرش را به صندلی تکیه داده است و چشم هایش را بسته است. دوباره شروع می کنم به حرف زدن با خودم: «نویسنده ی بدون انگشت یعنی... اصلا چطوری توی مصاحبه ها یادداشت برداری کنم؟چطوری از روی پرونده ها...»
آفتاب درست به چشم هایم می تابد. پرده را جلوی نور می گیرم و زمزمه می کنم: «اه!... کی باورش می شود همدان که به سرسبزی شهرت دار، آفتابی به اینداغی داشته باشد؟»...
صفحات کتاب :
222

کتاب های مشابه کنعان