نظر شما چیست؟
کتاب "حریف شب" واگویی خاطرات سه شهید دفاع مقدس:
اسدالله کشمیری
غلام حسین رضوی
و غلام حسین پازهرامامی
از زبان بستگان و نزدیکان و هم رزمانشان است.

در بخشی از کتاب به نقل از برادر شهید کشمیری می خوانیم:
در منطقه هورالعظیم روی خط دوم بودیم. فرماندۀ یکی از گروهان ها به ما اطّلاع داد که عراقی ها قصد حمله به پاسگاه جنوب را دارند. منبع خبر، بچّه های کمین بودند. من، اسدالله و یکی از رانندگان قایق، خود را به خط جلو و پاسگاه مرزی رساندیم.

ساعت دو، سه بعد از ظهر بود. به محض رسیدن ما، فرمانده دسته، اسدالله را صدا زد و با نگرانی گفت: «آقای کشمیری! خبر رسیده که عراقی ها می خواهند امشب به ما حمله کنند».
«خیلی خوب ، می رویم جلو سر و گوشی آب می دهیم »
«ولی الان که روز است. عراقی ها می توانند راحت ما را ببینند و بزنند.»
«چه فرقی می کند. چه حالا، چه شب. بالاخره آن ها ما را می زنند. توی روز دست کم فرصت فرار داریم. اگر آن ها واقعاً خیال حمله داشته باشند، ما باید از قبل برای دفاع آماده باشیم .»

فرماندة دسته که دید اصرارهایش بی نتیجه است، کوتاه آمد. پانصد، ششصد متر، بیشتر با عراقی ها فاصله نداشتیم. آن دو، سوار یک قایق پارویی شدند و به کمینگاه نیروهای خودی رفتند. وقتی برگشتند، اسدالله با آرامشی که خاص خودش بود گفت:«ما به خط عراقی ها نزدیک شدیم. اگر نظر مرا بخواهید، امشب حمله نمی کنند. بچّه ها بدون نگهبانی هم می توانند بخوابند.»

خاطر جمعی و آرامشی که او آن شب با جسارت و شجاعت خود به ارمغان آورد، نگرانی های زیادی را از بین برد.
دیویی :
955/08430922
کتابشناسی ملی :
‭م‌80-14701
شابک :
964-7434-04-9‬
سال نشر :
1380
صفحات کتاب :
224
کنگره :
DSR1625‏‫‬‭‭/م34ح4 1380

کتاب های مشابه حریف شب