پرده ها را کنار زدم.
کسی توی باغ نبود.
حال گوسفندی را داشتم که پیش از آن که بطور کامل بمیرد، قصاب چاقو انداخته باشد زیرپوست تنش و بخواهد پوست را بالا بکشد.
حس کردم پوست از تنم جدا شد و تمام رگ هام پاره شد.
برگشتم سمت آینه و یکبار دیگر خودم را نگاه کردم.
من هرگز شبیه خودم نبودم...
کنگره :
PIR8098 /ل6254د4 1391