زندگی چرخه ای است به سوی مرگ. هر آن کس که در این چرخه می کاود، عاشقی است که پاسخ مبهم خویش را می یابد و لذتی ... لذتی برای میزان سنجش عقل و احساس، مرگ و زندگی، زشتی و زیبایی و بی شمار مفهوم و نامفهومی که آدمی را در راه رسیدن به شناخت به چالش می کشند.
با این تفکر، سرچشمه ی تمامی مفاهیم انسانی فراز و نشیب های زندگی است که در تمامی فلسفه به عینه مشهود است. فراز و نشیب هایی که مدام در تضاد با یکدیگرند تا مفاهیمی نو خلق کنند و مسیر زندگی بشری را در راه رسیدن به زیبایی و سعادت هموار سازند.
اساس شکل گیری این تلاش مشقی بود از درون برای شناخت بیرون. انگیزه ی اصلی در مسیر این شناخت جایگزینی مجهول بود به معلوم. با این فرض که روند تأثیرپذیری ادبیات از فلسفه و یا برعکس، به چه شکل و شیوه ای بوده است؟ فلسفه و ادبیاتی که در چرخه ی حیات دوشا دوش هم بوده اند، به چه شیوه و ترفندهایی هم زیستی داشته اند؟
جهت رسیدن به اندیشه ای ژرف و بدیع، روش منطقی و فلسفی دیالکتیک که شیوه ای برای تفکر و جهان بینی است، انتخاب شد. چون از شیوه هایی بود که در طی ادوار گذشته و همچنان در دوره ی معاصر با زندگی عجین بوده. چرا که زشتی و زیبایی را به چالش کشیده و از برآیند آن دو مفهومی نو خلق می کند که نه زشتی است و نه زیبایی، بلکه آرمانی است درخور تحسین.
حقیقیتی است امروزی در روندی به سوی دروغ که فلسفه و ادبیات در این مسیر نقش بسزایی داشته اند. و این از اهداف اصلی این تلاش بوده است که با کاوشی در فلسفه و ادبیات و تأثیرپذیری آن، به پاسخی شاید مقبول رسد.
کنگره :
B۸۰۹/۷/ر۵۴د۹ ۱۳۹۱