امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (TEXT)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 100,000
نظر شما چیست؟
... دو روز مونده به جشن بود که برای تحویل سفارش لباس عروسی رفتیم. از شانس بد ما لباس حاضر نشده بود و قرار شد که فردا برای تحویل لباس بریم.

فردا صبح موقع تحویل لباس،برای من کاری پیش اومد. برای همین آرزو و یلدا با هم برای تحویل سفارش رفتند.

بعد از دو ساعت که برگشتم، از خونه صدای گریه و شیون به گوش می رسید. وارد سالن شدم تا ببینم چه اتفاقی افتاده، به آرزو که رنگش مثل گچ سفید شده بود و از سرش خون جاری بود نگاه کردم.

آرزو با دیدن من به طرفم اومد، خودش رو به آغوشم انداخت و از ته دل نالید و گفت: بردن داداش... یلدا رو بردن...
صفحات کتاب :
306
کنگره :
PIR8078/‮الف‬4344‏‫‬‭ت8 1388
دیویی :
8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
‏‫‬‭978-964-243-138-0
شابک :
9789642431380
سال نشر :
1388

کتاب های مشابه تکرار سرنوشت