امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (TEXT)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 24,000
نظر شما چیست؟
کتاب حبیب خدا نوشته ی محمد وانقی، درباره کسب روزی حلال است و با بیان احادیث و آیات قرآن مسائل شرعی مربوط به کسب و کار را بیان می کند.

کسب حلال همانند دُرّ گران بهایی است که با تلاش و همت فراوان در دل صدف زندگی به وجود می آید همان گونه که از میان هزاران صدف تنها تعداد معدودی از آن ها در درون خود مروارید می پرورانند. در میان انسان ها نیز همین گونه است. هر انسانی می تواند باطن خود را با نور الهی روشن کند و با رزق حلال قلب خود را نورانیت بخشد و قلبی مملو از رحمت خداوند داشته باشد، به دست آوردن این رزق حلال چنان ارزشمند است که رسول گرامی اسلام (ص) بوسه بر دستان پینه بسته کارگر می زند.

آری رزق حلال دارای اهمیت فراوانی است که به دست آوردن آن انسان را حبیب و محبوب خداوند متعال می سازد و درهای رحمت الهی به روی او گشوده می شود. اسلام انسان را برای کسب روزی و به دست آوردن نیازهای مادی زندگی آزاد گذاشته است، امّا هرگز اجازه نداده که او در این راه مسیری را پیش بگیرد که اخلاق را فاسد کند و او را در معرض سقوط قرار دهد و یا موجب فساد در جامعه شود.

در بخشی از کتاب حبیب خدا می خوانیم:

ازجمله مصادیق کسب حرام حیله و فریب دیگران است. اغفال، اغوا، تزویر، تغابن، حقه، حیله، خدعه، دسیسه، ریا، ریب، غبن، غدر، غش، فسون، کید، مکر، گول، نیرنگ از واژگان مترادف کلمه فریب می باشند که دین، عرف و فطرت هر انسان آزاده ای از این صفت رذیله نفرت دارد و درآمد حاصل از فریب دادن مردم به هر نحوی حرام و کثیف است.

عالمی نقل می کرد: از بازار عبور می کردم مردی با شتاب به سوی من آمد و گفت حاج آقا مسئله شرعی دارم. گفتم بپرسید گفت: نماز نافله صبح چند رکعت است؟ گفتم: دو رکعت گفت: با صاحب آن مغازه درباره تعداد رکعات نافله صبح بحث می کردیم من می گویم دو رکعت است؛ اما او قبول نمی کند و اصرار می کند که سه رکعت است. اگر زحمتی برای شما نباشد با انگشت دست خود اشاره کرده و او را تفهیم کنید که دو رکعت است. آن عالم می گوید: من هم دو انگشت خودم را به سوی مغازه گرفته و گفتم دو رکعت است.

مدتی گذشت یک روز صاحب مغازه در مقابلم ایستاد و گفت: حاج آقا شما ضامن شدید فردی دو کیسه برنج برده و هنوز قیمت آن برنج ها را نپرداخته است. گفتم به یاد ندارم. گفت فردی چند ماه قبل آمد گفت من دو گونی برنج نسیه می خواهم گفتم من به غریبه ها نسیه نمی دهم از آنجایی که شما را نمی شناسم معذورم گفت: اگر ضامن بیاورم قبول می کنید؟ گفتم بله در آن حین شما از مقابل مغازه عبور می کردید به شما اشاره کرد و گفت آن روحانی که امام جماعت محل شماست ضامن است و خدمت شما رسید و شما هم با دو انگشت خود اشاره کردید دو کیسه برنج به این آقا بدهید و من هم امتثال امر کردم آن عالم می گوید: آن جا فهمیدم چه فریبی خوردم.
صفحات کتاب :
136
کنگره :
BP141/5 ‭/ک5‏‫‬‭و2 1395
دیویی :
297/218
کتابشناسی ملی :
4495301
شابک :
978-600-7633-97-7
سال نشر :
1395

کتاب های مشابه حبیب خدا