کتاب از مسجد میرزا حسین آقا pdf

خاطرات علیرضا قلیزاده سلماسی

امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (TEXT)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 4,400
نظر شما چیست؟
کتاب از مسجد میرزاحسین آقا، مجموعه خاطرات و فعالیت های علیرضا قلیزاده سلماسی، از دوران کودکی تا سال های انقلاب است. حسین غفاری نویسنده ی این کتاب و نشر صریر ناشر آن است.
درباره ی کتاب از مسجد میرزاحسین آقا

ارومیه به عنوان مرکز استان آذربایجان غربی از اولین روزهای پس از انقلاب متأثر از حوادث مختلفی بوده که متأسفانه بخش بسیار کوچکی از آن مکتوب شده یا اینکه تحلیل شده است. حسین غفاری، با مکتوب کردن خاطرات علیرضا قلیزاده سلماسی و پدید آوردن کتاب از مسجد میرزاحسین آقا تلاش کرده است تا بخش مهمی از تاریخ و حرکت جمعی ارومیه در زمان انقلاب و فعالیت های مختلف مردم آن و به خصوص علیرضا قلیزاده سلماسی را نشان دهد. کتاب از مسجد میرزاحسین آقا همچنین به نوعی نمایانگر حرکت جمعی مردم در چهارچوب انقلاب اسلامی است.

علیرضا قلیزاده سلماسی، در کتاب ابتدا خود را معرفی می کند و سپس به شرح دادن محیطی که در آن بزرگ شده است، می پردازد. این شرح و توضیحات می تواند بیانگر خط فکری او و همچنین مسیری باشد که در پیش گرفته است تا برای رسیدن به هدفش در آن حرکت کند.
کتاب از مسجد میرزاحسین آقا را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم

کتاب از مسجد میرزاحسین آقا برای دوست داران خاطرات و تاریخ انقلاب اسلامی، خواندنی و جالب است.
جملاتی از کتاب از مسجد میرزاحسین آقا

با چند نفر از جوانان این جمع که حدود ۲۰ نفری می شدند، روزهای جمعه به کوه و دشت و صحرا می رفتیم. تا جایی که یادم می آید آقای «مجد»۱۳ هم آن موقع می آمدند و بچه ها در آنجا والیبال بازی می کردند. ناهار آبگوشت درست می کردند. از بازاری ها هم می آمدند. ناهار می خوردند و پراکنده می شدند. برنامه های مرتبی داشتند و هر بار جایی می رفتیم. «امام زاده غریب حسن»، روستای عسگرآباد، شیخ سرمست و ...

در سال ۵۱ در مدرسه ما مسابقاتی برگزار شد و من در شهر ارومیه و بعد در استان نفر اول فن بیان شدم. جایزه آن هم شرکت در اردوهای تفریحی و آموزشی رامسر بود که معمولاً به مدت یک هفته برگزار می شد.

در سال ۵۱ دو اتوبوس دختر و پسر را بردند. یک هفته در اردو ماندیم. اردوها مختلط بودند. صبح ۲ یا ۳ ساعت برنامه های اختصاصی رشته ها بود که مسابقه هم برگزار می شد. بعدازظهرها تفریح بود و شب ها هم در آمفی تئاتر دختر و پسر رقص و آواز داشتند. حالا یک نفر بیاید و بگوید نه من از این سیستم جدا بودم و اصلاً در محراب عبادت بودم، حرف بی اساسی است. ما در چنین جامعه ای بزرگ شدیم. اما به لطف خدا توانستیم از همان جامعه قوه تشخیص را پیدا کنیم.

در آنجا با یک برادر اصفهانی به نام «محمد سالاری» آشنا شدم که او هم نفر اول خط (خوشنویسی) بود. افراد که به آمفی تئاتر برای رقص و آواز می رفتند ما در گوشه ای در باره مسایل فرهنگی صحبت می کردیم. این صحبت ها بعدها به نامه نگاری کشید. خیلی وقت ها انسان به گذشته و به مسیری که طی کرده نگاه می کند از خودش می پرسد آیا تمام مسیر را خودش آگاهانه انتخاب کرده است یا خیر؟ گویی یکی بود که می گفت اینجا برو، آنجا نرو. توفیق خدا بود. همین برنامه فن بیان، مرا در چهارچوب دیگری قرار داد.
صفحات کتاب :
110
کنگره :
DSR1568 ‭/ق8آ3 1396
دیویی :
955/083092
کتابشناسی ملی :
5054035
شابک :
978-600-331-412-2
سال نشر :
1396

کتاب های مشابه از مسجد میرزا حسین آقا