یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، توی جنگل زیبا، کنار درخت های سبز، یه خرگوش کوچولو با خانواده اش زندگی می کرد.
این خرگوش کوچولو که چند وقت از تولدش نگذشته بود، یه روز به مامانش گفت مامان میشه من امروز برم هویج بیارم؟
من خرگوش جهنده ام
تند و تیز و دونده ام
کوش درازی دارم
دندون تیزی دارم
گوچول موچول زرنگم
با هیچ کس نمی جنگم
دیویی :
دا590ت446خ 1384
کتابشناسی ملی :
م84-32606