کتاب یک جفت چشم آبی
رمان
دسته‌بندی
توماس هاردی
نویسنده
ف‍رش‍ت‍ه خ‍ج‍ن‍دی
مترجم
نورالدین جوادیان
گوینده
مهرخ افضلی
گوینده
مهرداد مهماندوست
گوینده
شهرزاد عبدحق
گوینده
سیما خوش چشم
گوینده
ماندانا اصلانی
گوینده
احمد آقالو
گوینده
احمد ایرانی خواه
گوینده
عباس توفیقی
گوینده
مهین فردنوا
گوینده
زهره مجابی
گوینده
بهرام ابراهیمی
گوینده
عباس وفایی
گوینده
امیر زنده دلان
گوینده
عبدالعلی کمالی
گوینده
سینا نیکوکار
گوینده
صفا آقاجانی
گوینده
توران مهرزاد
گوینده
ایران صدا
استودیو
نادر برهانی مرند
سردبیر
عذرا وکیلی
گردآورنده
امتیاز
5
/
4.7
نظر شما چیست؟
استیون اسمیت، برای تعمیر کلیسا به درخواست کشیش سوان، به اندلستو به منزل کشیش می رود. آلفرید، تنها دختر کشیش دل به استیون می بندد ...
آلفرید دختر جوان و زیبای کشیش سوان است.استیون اسمیت، برای تعمیر کلیسا به درخواست کشیش سوان، به اندلستو به منزل کشیش می رود. اما آلفرید دل بسته استیون اسمیت می شود. کشیش که درمی یابد استیون نجیب زاده نیست بعدا با این ازدواج مخالفت می کند.
استیون برای کسب ثروت به هند می رود اما زمانی باز می گردد که آلفرید نامزد مردی به نام هنری نایت شده است. در زمان ازدواج این دو نام ای به دست هنری می رسد که به او هشدار می دهد که آلفرید قبلا با استیون ارتباط داشته است.
هنری او را ترک می کند اما مدتی بعد پشیمان می شود و به قصد جبران اشتباه خود قصد با زگشت به نزد آلفرید را دارد. این در حالی است که استیون هم در صدد است تا شانس خود را دو باره امتحان کند.
آنها زمانی به روستای محل زندگی آلفرید می رسند که در می یابند که آلفرید بعد از ازدواج اجباری با یک لرد مرده است.
توماس هاردی، نویسنده رمان«یک جفت چشم آبی» در حوالی دورچستر انگلستان بدنیا آمد. پدرش سنگتراش و مادرش زنی با مطالعه بود. توماس تا سن هشت سالگی یعنی زمانی که برای اولین بار به مدرسه رفت، نزد مادرش درس می‌خواند. پس از آن چند سالی در یک مدرسه محلی، لاتین آموخت. از آنجا که موقعیت اجتماعی خانواده هاردی به گونه‌ای نبود که ملزم به تحصیل در دانشگاه باشد، تحصیلات رسمی او در سن شانزده سالگی پایان یافت.
پس از آن نزد یک معمار محلی کارآموزی را آغاز کرد. توماس هاردی تا سال ۱۸۶۲ به عنوان یک معمار آموزش دید و پس از آن به لندن رفت و در کالج کینگ ثبت نام کرد.
او موفق به دریافت جایزه‌ای از انستیتو سلطنتی معماران بریتانیا و انجمن معماری شد. توماس هاردی هیچگاه لندن را خانه خود ندانست. او در لندن به اختلاف طبقاتی و جایگاه اجتماعی اش واقف بود. پنج سال بعد هاردی در حالی که نگران سلامتی اش بود به دورست بازگشت و تصمیم گرفت زندگی‌اش را وقف نوشتن کند.
آلفرید دختر جوان و زیبای کشیش سوان است.استیون اسمیت، برای تعمیر کلیسا به درخواست کشیش سوان، به اندلستو به منزل کشیش می رود. اما آلفرید دل بسته استیون اسمیت می شود. کشیش که درمی یابد استیون نجیب زاده نیست بعدا با این ازدواج مخالفت می کند.
استیون برای کسب ثروت به هند می رود اما زمانی باز می گردد که آلفرید نامزد مردی به نام هنری نایت شده است. در زمان ازدواج این دو نام ای به دست هنری می رسد که به او هشدار می دهد که آلفرید قبلا با استیون ارتباط داشته است.
هنری او را ترک می کند اما مدتی بعد پشیمان می شود و به قصد جبران اشتباه خود قصد با زگشت به نزد آلفرید را دارد. این در حالی است که استیون هم در صدد است تا شانس خود را دو باره امتحان کند.
آنها زمانی به روستای محل زندگی آلفرید می رسند که در می یابند که آلفرید بعد از ازدواج اجباری با یک لرد مرده است.
توماس هاردی، نویسنده رمان«یک جفت چشم آبی» در حوالی دورچستر انگلستان بدنیا آمد. پدرش سنگتراش و مادرش زنی با مطالعه بود. توماس تا سن هشت سالگی یعنی زمانی که برای اولین بار به مدرسه رفت، نزد مادرش درس می‌خواند. پس از آن چند سالی در یک مدرسه محلی، لاتین آموخت. از آنجا که موقعیت اجتماعی خانواده هاردی به گونه‌ای نبود که ملزم به تحصیل در دانشگاه باشد، تحصیلات رسمی او در سن شانزده سالگی پایان یافت.
پس از آن نزد یک معمار محلی کارآموزی را آغاز کرد. توماس هاردی تا سال ۱۸۶۲ به عنوان یک معمار آموزش دید و پس از آن به لندن رفت و در کالج کینگ ثبت نام کرد.
او موفق به دریافت جایزه‌ای از انستیتو سلطنتی معماران بریتانیا و انجمن معماری شد. توماس هاردی هیچگاه لندن را خانه خود ندانست. او در لندن به اختلاف طبقاتی و جایگاه اجتماعی اش واقف بود. پنج سال بعد هاردی در حالی که نگران سلامتی اش بود به دورست بازگشت و تصمیم گرفت زندگی‌اش را وقف نوشتن کند.
صفحات کتاب :
538
کنگره :
PZ3/ه215چ5 1386
دیویی :
823/8
کتابشناسی ملی :
م85-8924
شابک :
964-4182-19-7
سال نشر :
1386
کتاب های مشابه یک جفت چشم آبی
نظر دیگران
عالی بود...
خوب بود ممنون...
مرسی عالی LOVE...
خیلی عالی بود...
عالی...
ارزش خواندن نداره .داستان بی مزه ای داره صدای گوینده زن هم خیلی رو مخه و بیش از حد طبیعی از احساسات تو صداش اس...
خیلی قشنگ بود.تا حالا همچین چیزی نشنیده بودم...
خیلی خوب بود از این جور داستان ها حتما زیاد بگذارید...
خوبه...خیلی ممنون...
عالی بود ولی صداش خیلی کمه...