ترکشهای ولگرد، مجموعهای است 5 جلدی به نام های،"برادران مزدور" ، "جاسم رمبو" ، " شمر و صدام و یارانش"، "مارادونا در سنگر دشمن " و "داماد فرمانده لشکر". در این مجموعه خاطرات متفاوتی از هشت سال دفاع مقدس به قلم طنز نگاشته شده است.
در داستان "پرسپولیس هورا!" میشنویم که:
شهر فاو تازه فتح شده بود و سربازان دشمن گروه گروه تسلیم میشدند. من و دوستم علی فرشباف از یک هفته قبل از عملیات با هم حرف نمیزدیم. شاید علتش برایتان عجیب باشد. سر تیمهای فوتبال استقلال و پرسپولیس دعوایمان شدهبود. من استقلالی بودم و علی پرسپولیسی. یک هفته قبل از عملیات طبق معمول داشتیم با هم کرکری میخواندیم و از تیمهای مورد علاقهمان حمایت میکردیم که بحثمان جدی شد. علی زد به پررویی و یک نفس گفت: شیش شیش شیش تایی هاش! منظور او یادآوری بازی بود که پرسپولیس 6 تا گل به استقلال زد. من هم کم آوردم و به مربیان پرسپولیس بد و بیراه گفتم. بعد هم با هم قهر کردیم و سرسنگین شدیم.
حالا دلم پیش علی مانده بود . از شب قبل و پس از عملیات علی را ندیده بودم. دلم هزار راه رفته بود. هی فکر میکردم نکند شهید یا اسیر شده باشد. یا نکند بد جوری مجروح شده باشد. اگر چیزی شده بود جواب ننه و بابایش را چه میدادم؟ یواش یواش داشت گریهام میگرفت. توی سنگر قمبرک زده بودم و دلم داشت هزار راه میرفت که...
دیویی :
دا955/0843الف836ت 1387
نظر دیگران //= $contentName ?>
اصلا عالی بود ...
مائده...
دزنلدررر...
ممنون...
با عرض خسته نباشیدوتشکرکه ازاین آب و خاک مقدس شمادلیرمردان باخلوص نیت دفاع نمودین ومن به نوبه خودم برای شماسرت...
عالیه مخصوصاصدای اقای سرشار...