سرهنگ بازنشسته ی ارتش، یک عمر در انتظار جواب نامهاش، هر جمعه به پست می رود شاید جوابی برای درخواست بازنشستگی اش دریافت کند ...
آگوستینای جوان در میدان جنگل خروس های جنگی اش را از دست داده است.
پدرش که سرهنگ بازنشسته است و در جنگ رشادت ها کرده چهل سال پیش نامش در گروه ارتشی ها برای بازنشستگی ثبت شده.
او در کنار همسرش در شرایط بسیار بدی در فقر زندگی می کنند. سرهنگ خروس جنگی پسرش آگوستینا را در خانه نگه داشته است و از آن مراقبت می کند. اگر چه خود غذای کافی برای سیر کردن شکم شان ندارند اما غذای خروس را تهیه می کنند.
آنها شروع به فروختن لوازم شخصی شان می کنند. چیزهایی مانند حلقه ی ازدواج، ساعت و ...
اکنون پانزده سال است که سرهنگ هر جمعه به پست می رود، کیسه نامه ها را بررسی می کند اما هنوز نامه ای برای بازنشستگی اش نرسیده و او هربار دست خالی به خانه بر می گردد.
همسرش تمایل دارد تا خروس را که نشان از مرگ پسر دارد را بفروشند تا به نوایی برسند اما سرهنگ و هم قطاران پسرش راضی نیستند و روی خروس شرط بندی کرده اند.
سرهنگ تصمیم گرفت تا نزد وکیلش برود و جریان پرونده بازنشستگی اش را لغو کند. او خود، نامه ای به وزارت جنگ نوشت و شرایط ش را شرح داد. اما خبری نشد.
حالا خروس و مسابقه خروس های جنگی تنها راه و انتقامی است که می شود از مرگ پسر گرفت.
کنگره :
PQ8180/28 /الف4ک5 1394
نظر دیگران //= $contentName ?>
ممنون از زحماتتون..خوب بود سالم وسلامت باشید...
عالی بود ...
عالیترین کتاب هاست ...
عالی بودلذت بردم ممنون...
خیلی جالب ...
عالی...
عالی...
ببخشید فقط تشکر کردم از صدای گرم اساتید گقتم ولی یادم رفت 100000ستاره دهم واقعا فرا کتاب هستید شما بارایگان کر...
صدای استاد زنجانپور .طهماسبی .زنوزی و ..... همه کسانیکه با صدایشان محتوا بخشیدن و مارا در بطن داستان بردن من ...
فوق اعاده است بیشتر کتابهایی رو که می خواهی موجود داره . متشکر...