نظر دیگران

نظر شما چیست؟
رضا به پری علاقه مند است و نگران است که او به خواستگارانش جواب مثبت بدهد. پدر پری با این ازدواج مخالف است چون رضا به سربازی نرفته است. رضا که مدام از دست مأموران فرار می کند، پدر و مادرش را تحت فشار گذاشته تا به خواستگاری بروند...

اما او بالاخره بوسیله ی مأموران دستگیر شده و به اجباری راهی می شود اما قبل از رفتن، پری به او می گوید که امام قطعنامه را پذیرفته و جنگ تمام شده است. رضا خوشحال می‌شود و با عده ای برای جستجو به مناطق جنگی می روند. اما آنها ناگهان خود را در محاصره ی نیروهای عراقی می بینند و اسیر می شوند. سرهنگ خالد آنها را در محلی نگهداری می کند که نتوانند خبری از خود به ایران برسانند. 220 سرباز ایرانی به اسارت نیروهای دشمن در می آیند بدون اینکه کسی از وجود آنها مطلع باشد. آنها را به تکریت انتقال می دهند.
از طرفی پدر پری او را وادار می کند که به خواستگارش جواب مثبت بدهد. اما پری مدام بهانه می آورد و منتظر رضا است.
اسرا در داخل اردوگاه تصمیم دارند هر طور که شده خبری از خود به اسرای جنگی دیگر بدهند. رضا با طرح نقشه ای در پی این ارتباط است. آنها در این راه شکنجه های زیادی را تحمل می کنند و شرایط برای اسرا سخت تر از قبل می شود. سرهنگ خالد اجازه نمی دهد که صلیب سرخ از وجود سربازان ایرانی در اردوگاه با خبر شود. تا اینکه بعد از 8 ماه اسارت می‌توانند از روزنه ای کنار انباری با اسیر شماره ی 756 ارتباط برقرار کنند. تنها چیزی که در آن زمان در دست دارند پلاک رضاست که آن را به عنوان نشانه به اسیر شماره ی 756 می‌دهند. یک ماه از این ماجرا می گذرد و همه در ناامیدی به سر می برند. یک روز خبر می رسد که صلیب سرخ آمده تا اسرای جنگی را با اسرای عراق مبادله کند. سربازان از همان روزنه ی کوچک ماجرا را دنبال می کنند و بعد از مدتی متوجه می شوند که اسیر شماره 756 پلاک رضا را به نماینده ی صلیب سرخ می دهد. نیروهای عراقی بعد از فهمیدن ماجرا با سربازان درگیر می شوند و آنها شرایط بدی پیدا می کنند. چند ماه بعد در کمال ناباوری صلیب سرخ به سراغ آنها می آید و آرزوی آزادی تحقق پیدا می کند.

کتاب های مشابه قهرمان شماره 756