نظر شما چیست؟
علی باغبان باشی برای فرار یک روزه بدون مرخصی از پادگان تنبیه می شود و در این تنبیه اتفاقی رخ می دهد که مسیر زندگی او را تغییر می دهد.

درسال های ابتدایی دهه شصت شمسی و در بحبوحه جنگ جهانی دوم جوانی به نام علی باغبان باشی با پدرش در طرقبه مشهد زندگی می کرد آنها به کار کشاورزی مشغول بودند تا اینکه در آن زمان به علت اجباری بودن سربازی برای خدمت سربازی احضار شد.
در ادامه داستان با محمد ابوذر جوانی ساکن تهران که همسرش باردار است آشنا می شویم محمد ابوذر دوستی با نام حبیب نوری دارد که به دلیل حضور در شلوغی های تهران تحت تعقیب است و به خانه محمد پناه آورده است در حالی که آژانها نیز محل اختفای او را می دانند و هم اکنون محمد با توجه به شرایط همسرش باید برای این موضوع چاره جویی کند
علی باغبان باشی پس از یک ماه که از خدمت سربازی می گذرد از آنجاییکه موفق به گرفتن مرخصی از ستوان میبدی نمی شود همراه با سرباز دیگری به نام احسان شبانه و به صورت پنهانی روز جمعه از پادگان فرار می کند چرا که جمعه ها روز مرخصی آنهاست و حضور و غیابی صورت نمی گیرد اما...
همسر محمد ابوذر وضع حمل می کند و آنها دارای فرزندی به نام حسین می شوند. روزی اولیاء مدرسه محمد پدر حسین را به مدرسه فرا می خوانند و او را از کم شنوایی حسین آگاه می کنند و از سوی دیگر نیز می گویند که او به دویدن علاقه دارد و می تواند تحت نظر یک مربی حرفه ای دونده ماهری شود و از این رو حسین به علی باغبان باشی سپرده می شود. بعد از مدتی تمرین شنوایی او هم بهتر می شود.
پهلوان غلامرضا تختی یکی از بچه محل های محمد ابوذر است که در آن زمان یکی از کشتی گیران به نام و پر آوازه می باشد تا جائیکه همواره در مسابقات بین المللی شرکت کرده و مقام کسب می کند و آنها همواره در جریان کشتی های این پهلوان هستند. روزی که تختی طلای قهرمانی ملبورن را می گیرد حسین با اشتیاق زیادی به مغازه پدرش می آید و خبر قهرمانی تختی را به او نیز می دهد پدر نیز علاوه بر وعده مژدگانی به او می گوید شیرینی تهیه کند و بین مغازه داران پخش کند.

کتاب های مشابه ماراتن