نظر دیگران

نظر شما چیست؟
دیمیتری اسکینوف تاجر جوان در رویای ثروت زیاد است. با وجود ممانعت همسرش که خواب بدی دیده است راهی سفر تجاری می شود.

دیمیتری اسکینوف که در آرزوی کسب ثروت بسیار همواره در سفر به سر می برد اما این بار با مخالفت همسرش روبرو می شود.
همسرش خواب دیده بود که او پیر و فرسوده از سفر برگشته است. بنابر این مانع سفرش می شود اما اسکینوف قبول نمی کند و به راه خود ادامه می دهد.
در مسافرخانه ای به یکی از آشنایان قدیمی تاجرش برخورد می کند و شب را در همانجا با هم سر می کنند.
آن دو آشنای قدیمی از سفر، تجارات و ثروت صحبت می کنند. اسکینوف هم اتاقی اش، ایوان را متم می کند که از راه های نادرست ثروت کسب کرده و همه بر این امر آگاهند. اما ایوان به او پند می دهد که در راه کسب مال باید درستکار باشد.
گفت و گوی این دو هم اتاقی کمی اوج می گیرد ...
صبح زود اسکینوف بیدار شده و راه سفر را در پیش می گیرد. هنوز دور نشده بود که پلیس او را به اتهام قتل ایوان، همان پیرمرد تاجر متوقف و دستگیر می کند.
او اظهار بی اطلاعی می کند ولی پلیس چاقوی خونی را در وسایل اسکینوف پیدا می کند.
اسکینوف متحیر از وجود چاقو همه چیز را انکار می کند. اما همه اسناد و مدارک علیه او بود.
همسرش از جریان آگاه می شود. اندکی بعد دادگاه رای به اتهام اسکینوف می دهد. او محکوم می شود تا در کارگاه کار اجباری به سیبری فرستاده شود ...

این نمایش به سردبیری محمد امیر یاراحمدی، تهیه کنندگی عذرا وکیلی و با شرکت و کارگردانی میکائیل شهرستانی در مرکز هنرهای نمایشی تهیه و تولید شده است.

کتاب های مشابه تقدیر