نظر دیگران

نظر شما چیست؟
گرک میسن، در یک بعد از ظهر برفی، هنگام بازگشت به منزل با شخصی درست شبیه خودش رو به رو می شود. گرک در ابتدا بسیار وحشت زده می شود، اما سعی می کند دیدن همزادش را زائده توهم و خستگی بداند.

دقایقی بعد از این اتفاق وقتی به منزل می رسد، پدر گرک اظهار می کند که او را در محل کارش و در خیابان در حال پرسه زنی دیده است، در حالی که گرک آن روز محل کار خودش را ترک نکرده بود. گرک وحشتزده یاد موجودی که شیبه خودش بود می افتد.
فردای آن روز دوباره همزادش را می بیند و همزادش از عمل انتقال و یکی شدن آن دو صحبت می کند.
چند روز بعد، پدر گرک دوباره با او دعوای سختی می کند که چرا به سر کارش نمی رود و توی خیابان ها پرسه می زند. گرک که بسیار ناراحت شده است از خانه بیرون می زند و در راه کلوپ دوباره همزادش را می بیند که می خواد عمل انتقال را انجام دهد.
گرک متوجه اتفاقات عجیبی می شود و می فهمد دو نفر از دانشجوهای آرام و سربه زیر، کالج را، آتش زدنده اند. همان شب وقتی به منزل برمی گردد، ماموران پلیس را می بیند که به منزلشان آمده اند و از او سوالاتی در مورد این که کجا بوده و چه کارهایی انجام می دهد، می پرسند. پلیس ها او را متهم می کنند که از یک ساعت فروشی ساعتی را به سرقت برده است. آن ها همچنین در مورد بشقاب پرنده ایی که توسط یکی از مزرعه داران دیده شده است صحبت می کنند.

کتاب های مشابه مرد دوم