یوسف در زمان اشغال شیراز در آنجا زندگی می کند. او که از ملاکین شیراز است به شدت با اشغال شیراز و موضع دولت در برابر این اشغال واکنش منفی دارد اما برادرش ابوالقاسم خان که از وکلای شهر است او را از برخورد با حکومت و همکاری نکردن با متفقین بر حذر می دارد. متفقین خواستار خرید آذوقه از او هستند و یوسف می گوید در زمانی که قحطی در شهر بیداد می کند حاضر نیست غلات خود را به متفقین بفروشد.
دعوا بالا می گیرد و زری همسر او سعی دارد در این اوضاع وضعیت را تا حدی به سمت صلح پیش ببرد به همین خاطر زمانی که دختر حاکم گوشو اره های او را برای سر عقد طلب می کند یا اسب مورد علاقه پسرش خسرو را می خو اهند علی رغم میل با طنی اش تمکین می کند و همین امر باعث بر خورد تلخ یوسف (همسرش )با او می شود. در انتها یوسف بر اثر فشار دولت انبار آذوقه خود را به روی مردم باز میکند این کار او در نهایت باعث خشم دولت و متفقین می شود.
این نمایش تنظیمی است از کتاب سو وشون نوشه سیمین دانشور است که به هفده زبان ترجمه شده است .
نظر دیگران //= $contentName ?>
سلام ضمن تشکر چرا کامل نیست تقریبا نصفش حذف شده...
عالی...
خیلی عالی هست بازم بزارین ازین داستانها...
عالی بود از شنیدن لذت بردم خدا خیرتون بده ...
عالی بود و از شنیدن لذت بردم ممنون...
سلام عالی بود...
سلام.بسیار بسیار متشکرم از شما بخاطر این کار مثبت و مفیدتدن.خوشحالم ک این برنامه را دارم.راستش چند وقتی بود ک ...
سلام از زحمات شما واقعا سپاسگزارم و تشکر میکنم که با این گرفتاری و مشغله زیاد که تمام جامعه گرفتار شدن شما با ...
خیلی ممنون...
عالی...