نظر دیگران

نظر شما چیست؟

 معرفی کتاب همه نوکرها 

در کتاب همه نوکرها نویسنده سعی کرده حتی الامکان این نوشتار مستند باشد و با حقایق و وقایع تاریخی نهضت سیدالشهدا (علیه‌السلام) تضاد نداشته باشد، اما برای بیان سیر داستانی بعضا از قوه خیال هم بهره گرفته، یا اینکه در یک مورد، ماجرایی را زودتر از زمان واقعی‌اش در منابع تاریخی، آورده است. کتاب همه نوکرها، سخنانی را که به سالار شهیدان نسبت داده، بر اساس مستندات، حدسیات و تخیلات و به زبان خودمانی و محاوره است. این داستان، که حاصل مطالعه و عاشورا پژوهی است روایتی با بیان و نگاه امنیتی است که درباره فرار و ریزش نیروها و نهایتا چگونه جمع شدن هفتاد و دو تن یار باوفای اباعبدالله الحسین علیه السلام از زبان یکی از یاران ایشان است که بالاخره راوی داستان دستخوش بی وفایی شده و …


 گزیده کتاب همه نوکرها 

فقط یک راه مانده بود. آن راه سرنوشت ساز، «عراق» بود. اگر کسی بخواهد از سرزمین عجایب سخن بگوید، باید فقط از عراق سخن بگوید و بس! سرزمینی که مردمش، راهنمای چپ می زنند، اما به راست می پیچند! سرزمینی که هنوز هم نمی توان فهمید شجاع است یا به خاطر ترس، از خودش رشادت و سماجت نشان می دهد! اصلا قرارمان عملیات در خاک عربستان نبود. حتی آرایش جنگی یا عملیاتی هم نداشتیم که کسی بخواهد فکر کند که ما قصد عملیات یا جنگ نداشته باشیم اما ظرف مدت کمتر از هفت روز از ورود کاروان ما به مکه و استقرار در آنجا، بچه های اطلاعات، اخبار مبنی بر زیر نظر داشتن ما به صورت غیر طبیعی توسط حکومت آنجا دریافت کردند. خب چیزی نبود که بشود به همین راحتی ها از کنارش رد شد اما آنچه کار را مشکل تر می کرد این بود که ابتکار عمل دست ما بود. فقط باید صبر می‌کردیم تا ببینیم که حرکت بعدی آرایه های آنان چیست؟ کنترل جو التهاب در کاروانی که زن و بچه و پیر، در کنار نیروهای نظامی و امنیتی هستند و به اتفاق هم به زیارت خانه خدا رفته اند، کار مشکلی بوده و هست. اما آن جو به خوبی کنترل شد و عموم مردم، به زیارت و اعمال حج واجب و مستحبشان پرداختند.

باید فقط منتظر می ماندیم تا ببینیم چه می شود؟ خب هیچ اتفاق عملیاتی خاصی تا روز هفتم ذی الحجه از طرف مقابل نیفتاد. به جز دو سه پیام محرمانه که نزدیک بود سرنوشت جنبش راعوض کند. پیام هایی از طرف اشخاصی به طرف فرمانده ما فرستاده شده بود که نمی شد به همین راحتی از کنارش عبور کرد. اما دو نکته بود که همیشه ذهن من و امثال من که نیروهای درجه سه بودیم مشغول نگه داشته بود و جرات پرسیدنش را هم نداشتیم.

یکی از آن نامه ها از طرف نیروهای مردمی عراق بود که اوضاع آنجا را مساعد برای عملیات دانسته بودند و پیشنهادشان این بود که هر چه سریع تر به آنجا رفته و مدیریت بحرانش را در دست گیریم، این پیشنهادی نبود که بشود به سادگی از کنارش عبور کرد و حتی تعلل در آن مسئله، منجر به پیشامدهای ناگوارتری می شد. و یکی از آن نامه ها هم از طرف یکی از رجال سیاسی خودمان به فرمانده رسید که سرتا سر مصلحت و دیپلماتیک وار بود. نمی دانم چرا این نامه، بیشتر از هر چیز دیگری، فرمانده را به هم ریخت و ناراحتشان کرد، بلافاصله، شاید به فاصله تنها یکی دو روز، همان رجل سیاسی به قصد زیارت خانه خدا، دیدارهای مفصلی هم با همتای عربستانی خود داشت، در آن دیدارها چه گذشت، نمی دانم، علاقه ای هم به دانستنش ندارم، اما هرچه بود، سبب شد که حتی لحن سخن گفتنش در دیدار با فرمانده ما عوض شود، جوری صحبت کرد که دل ما اطرافیان را خون کرد چه برسد به دل فرماندهی که چیزهایی را رصد کرده بود و می دانست که حتی بقیه درخواب هم نمی دانستند. 


سال نشر :
1397
صفحات کتاب :
163
کنگره :
PIR8341‭‬‭‬ ‭/د13‏‫‬‮‭م53 1397
دیویی :
8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
4842802
شابک :
‫‭‭978-600-4411-42-4

کتاب های مشابه همه نوکرها