کتاب گوهر شب چراغ

برگ هایی از زندگی حاج شیخ غلامرضا یزدی

امتیاز
5 / 5.0
خرید چاپی
75,000
15%
ت 63,750

نظر دیگران

نظر شما چیست؟

معرفی کتاب گوهر شب‌ چراغ

گوهر شب‌چراغ مجموعه‌ داستان‌های مستندی که پیش‌روی شماست، دربارۀ بزرگ‌مردی است که چشم روزگار کمتر نظیرش را به خود دیده‌ است. نزدیک به شصت سال از درگذشت «آیت‌الله حاج شیخ غلام‌رضا فقیه‌ خراسانی» می‌گذرد و هنوز یاد و خاطره‌اش زنده‌ است. او نمونه‌ای است از یک روحانی کامل، زیرا مجتهدی بود اهل یقین؛ عابد و زاهدی بود عارف؛ عالمی بود ربانی و مردمی؛ خداترسی بود مهربان و ایثارگر و هدایتگری بود دلسوز و غمخوار. با آنکه اهل سازش با حکومت طاغوت نبود، هرگز گوشۀ عزلت اختیار نکرد و دست از تبلیغ و تلاش نکشید. به همگان بی‌دریغ خدمت می‌کرد و نگاهش به تشکر و سپاس احدی نبود. چنان به حق پیوسته بود که هدفی جز خدمت به خلق نداشت. 

گزیده کتاب گوهر شب‌ چراغ

نمی‌دانم چه شد که در نوجوانی به بیماری سودای پوستی مبتلا شدم. تازه پدرم را راضی کرده بودم که بگذارد طلبه شوم و درس بخوانم. در مدرسۀ پریزاد حجره‌ای گرفته بودم و در مدرسۀ نو درس می‌خواندم. اگر شیر، گوجه یا تخم‌مرغ می‌خوردم، پوستم تاول می‌زد و به خارش می‌افتاد؛ خارشی که تحمل‌ناپذیر بود. خودم را که می‌خاراندم، تاول‌ها پاره می‌شد و عفونت می‌کرد. تمام پشت و سینه و بازوهایم پر از لکه‌های قرمز و قهوه‌ای شده بود. پانزده سالم بود. نزد شیخ محمدفاضل بسطامی، که ادیب برجسته‌ای بود، صرف‌و‌نحو می‌خواندم. دربارۀ درس‌ها با سید محمدحسن قوچانی مباحثه می‌کردم. این آقا سید همان است که بعدها خاطرات خودش را نوشت و نامش را «سیاحت ‌شرق» گذاشت. او اوایل علاقه‌ای به درس نداشت. به اصرار پدرش طلبه شده بود. به خلاف من که پدرم دوست نداشت طلبه شوم و درس بخوانم. پدرم دوست داشت مثل خودش کشاورز قابلی شوم. می‌گفت: «برو سر و وضع طلبه‌ها را ببین. عمری درس می‌خوانند و سختی می‌کشند و زاهدانه زندگی می‌کنند، شاید آخرتشان آباد شود و خرشان از پل بگذرد. آن هم معلوم نیست.»

صفحات کتاب :
144
کنگره :
PIR۸۰۸۷
دیویی :
۸‮فا‬۳/۶۲
کتابشناسی ملی :
۸۵۵۴۰۸۰
شابک :
9786227808179
سال نشر :
1400

کتاب های مشابه گوهر شب چراغ