امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (TEXT)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 4,900
نظر شما چیست؟
کتاب در انتظار گودو، یکی از آثار مشهور ادبی جهان نوشته ی ساموئل بکت است. در این نمایشنامه به وضوح می توان آوارگی نسل بشر امروز را دید. یک تراژدی کمدی بی نظیر که در دو پرده نوشته شده است.

ما منتظریم. کلافه ایم. نه اعتراض نکن، ما تا سر حد مرگ کلافه ایم. نمی شه اینو انکار کرد. خُب یه تنوعی هم که پیدا می شه ما چکار می کنیم؟ می ذاریم از دست بره. بیا، بیا مشغول شیم! (با گام های بلند به سمت تپه ی کوچک پیش می رود، می ایستد.) تو یه لحظه همه چیز ناپدید می شه و ما یه بار دیگه تنها می شیم، میان هیچ و پوچ!

داستان از این قرار است که ولادیمیر و استراگون، هر دو آخرین روزهای زندگی خود را طی می کنند و انتظار فردی به نام گودو را می کشند. آن ها برای گذراندن این زمان، یک سفر عمیق به درون خود می روند تا هرچه دل تنگشان دارد را رو کنند، حتی در این بین دست به دامن ناسزا و فحش هم می شوند، که اتفاقا کار به دعوا و جرو بحث هم می کشد.

در نمایش نامه در انتظار گودو (Waiting for Godot tragicomedy in 2 acts)، مکالمات زیادی بین این دو شخصیت (ولادیمیر و استراگون) رد و بدل می شود که در این بین ما حتی روحمان هم خبردار نمی شود که این ها انتظار کسی را می کشند. هیچ شناختی از او و زمان رسیدنش ندارند یا او دستاویزی است برای تداوم هستی پوچ و بی معنای زندگی آن ها.

«هام» در «بازی آخر» به نقاشی اشاره می کند که «همه چیز را خاکستر می دید، چمنزارها و بادبان های قایق ها را. نقاش دیوانه ای که به تنهایی از مهلکه جسته و فکر می کند آخرالزمان شده است.» بکت بیش از هر کسی و بیش از همه ی برساخته های خود به این نقاش/ حکاک دیوانه ی «بازی آخر» نزدیک است. اما آنچه بیش از همه بکت را به سمت بکت بودن سوق داد نمایشنامه ی «درانتظارگودو» بود. عنوان نمایشنامه در ابتدا قرار بود «انتظار» باشد. بعد شد «در انتظار گودو» و نویسنده در ذیل عنوان - در چاپ انگلیسی کتاب - ترکیب «تراژدی کمدی» را اضافه کرد که دلالت گر نکات زیادی است.

مثل عبارت «کتابی برای همه کس و هیچ کس» که نیچه با زیرکی در کنار «چنین گفت زرتشت» آورد. طبیعتاً بکت اولین کسی نبود که حس کرد به دنیایی یکسر تراژیک پا نهاده و باز این که اولین کسی هم نبود که حس کرد بر این دنیای یکسر تراژیک باید خندید. (هیچ چیز مضحک تر از فلاکت نیست.) این تلفیق ناسازگار تراژدی کمدی را بیش از بکت می توان در آثار پاره ای از نویسندگان قرن بیست و مشخصاً در نوشته های فرانتس کافکا مشاهده کرد. خواننده نمی داند بر سرنوشت عجیب «گرگوار سامسا» بخندد یا گریه کند. همینطور «ژوزف ک» در رمان محاکمه و قهرمان «در برابر قانون» و ... .بر این دست آثار و به این قسم قهرمانان، نه می شود خندید و نه می شود گریه کرد.

آن ها را تنها باید خواند و اگر بشود به قول هیدگر فیلسوف آلمانی در آن ها سکنی گزید. همانطور که بر سرنوشت دو بی خانمان آسمان جل به نام های ولادیمیر و استراگون. آن ها سیزیف های روزگار ما هستند و راویان شکل های تازه ی رنج بشر. سیزیف هایی که محکوم اند با سرگرمی های کوچک و امکانات کم و تنها با تعدادی هویج و تربچه ی گندیده روز را در انتظار شخصی وهم آلود به نام «گودو» به شب بیاورند و دوباره و دوباره و... .

کسی که چیز زیادی درباره اش نمی دانیم، تنها می دانیم که قرار است بیاید (با توجه به متن) و فراتر از متن - چون ما آدم های کتابخوان و باهوشی هستیم - می دانیم که احتمالاً هیچ وقت نمی آید. اما مشکل این جاست: نخست این که ما هم مطمئن نیستیم که نمی آید و بعد این که ما بیرون از صحنه ایم و نمی توانیم به آن دو فلک زده ی سرگردان بگوییم که گودو احتمالاً فردا هم نمی آید.

می شود حدس زد که اگر نمایش نامه در سه پرده نوشته می شد (تصمیم اول نویسنده) باز «گودو» نمی آمد و هیچ اتفاقی نمی افتاد. اگرچه به اذعان برخی منتقدین نمایش می توانست بی هیچ نقصی در همان پرده ی اول پایان یابد، اما باید پذیرفت که پرده ی دوم دست کم برای کسی که کار بکت را با دقت بیشتری می خواند عیناً شبیه پرده ی اول نیست. از طرفی کل نمایش نامه و حکایت «گوگو» و «دی دی» بسط شعری است که ولادیمیر از سر بی حوصلگی و شاید شادمانی در ابتدای پرده ی دوم می خواند که: یه سگ آمد تو آشپزخونه .... و دزدیدن یک تکه نان و مرگ توسط آشپز و آمدن دیگر سگ ها و کندن گوری برای او و نوشتن همان حکایت روی سنگ قبرش که درس عبرتی برای سگ های دیگر باشد.

در ابتدای پرده ی دوم اگرچه مساله استراگون همچنان پوتین های اوست و ولادیمیر با پرسش هایی از جنم پرسش های پرده ی اول درگیر است اما پاره ای تغییرات جزیی رخ داده که خود، کار را برای خواننده دشوارتر می کند. مهم تر از همه این که درخت (با فرض این که همان درخت پرده ی اول باشد) چهار یا پنج برگ داده است. اتفاق کوچک دیگر این که پوتزو کور شده و لاکی لال. (با فرض این که آن ها هم همان پوتزو و لاکی پرده ی اول باشند) - یادمان باشد که تنها چیزی که قطعی است این است که هیچ چیز در این نمایش نامه قطعی نیست و این عدم قطعیت ویژگی اصلی «در انتظار گودو» است که زمان، مکان، شخصیت ها، رخدادها، و همه چیز را به شکل بی رحمانه ای در می نوردد.

ولادیمیر: زمان گذشت.
استراگون: به هرحال می گذشت.
ولادیمیر: درسته اما نه به این سرعت.

ساموئل بارکلی بکت (Samuel Beckett)، نویسنده، شاعر و نمایشنامه نویس ایرلندی و برنده جایزه نوبل ادبیات، در ۱۳ آوریل ۱۹۰۶ میلادی متولد شد. این نمایشنامه نویس ده ها سال در پاریس به صورت مهاجر زیست و بسیاری از آثار خود را به زبان فرانسه نوشت. از او به همراه اوژن یونسکو به عنوان یکی از پایه گذاران و نظریه پردازان تئاتر «ابزورد» نام می برند.
صفحات کتاب :
128
کنگره :
PQ2606‏‫‬‮‭‏‫‭/ک3د4 1395
دیویی :
842/914
کتابشناسی ملی :
4395230
شابک :
‏‫‭978-964-374-658-2
سال نشر :
1395

کتاب های مشابه در انتظار گودو