امتیاز
5 / 5.0
دریافت الکترونیکی (صوت و متن)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
رایگان
نظر شما چیست؟
سعادت هیزم شکن در حضور کلانتر بود. بله آقا حقیقت داره من بودم که جسد پیدا کردم. صبح امروز طبق معمول رفتم پشته هیزم راست وریست کنم که یهو دیدم یک جسد تو دل دره ته گوداله کجا بودم فکر کنم 150، 60 متری پایینتر از راه اصلی. بله آقا این بیشه ای که جسد توش بوده پر از نی و بامبو . بد جوری از شاهراه پرت افتاده. جسد به پشت افتاده بود آقا یک کیمونوی ابریشمی آبی رنگ تنش بود. کلاش مثل سربندهای کیوتویی بود منظورمو می فهمید که چین خورگی داشت ، البته این که چی تنش بوده چه اهمیتی داره. شمشیر از وسط قلبش رد شده بود پنداری ضربه اول کارشو ساخته . وقتی رسیدم دورش پراز بامبوهای شکسته و خونی بود نه دیگه خون ازش نمی رفت به گمونم زخمش خشک شده بود . شمشیر نه آقا من چیزی اونجا ندیدم فقط یه طناب پای سرو افتاده بود. آها یه شونه هم بود فکر کنم طرف قبل از اینکه کشته بشه با قاتل دست به یقه شده آخه علفهای دور جنازه حسابی لگد مال شده بود...

کتاب های مشابه در جنگل