نظر شما چیست؟
کتاب با بهار نوشته سیمین جلالی، رمان عاشقانه ای است که داستان دختری به نام بهاره را روایت می کند. بهاره که پدر و مادرش را از دست داده، به همراه برادرش در خانه مادربزرگش زندگی می کند. این کتاب بر اساس یک داستان واقعی نوشته شده است.

بعد از مرگ مادربزرگ، عموی بهاره مسئولیت آن ها را بر عهده می گیرد. پس از آن که تحصیلات برادرش به پایان می رسد، عمویش او را راهی فرانسه می کند. جدایی از برادر ضربه سختی برای بهاره است. کمی بعد او به اصرار دیگران به ازدواجی که مایل به آن نیست، رضایت می دهد اما بعد از ازدواج می گریزد.

چند ماه بیشتر نمی گذرد که او را پیدا و به ازدواج با یک مرد مسن وادار می کنند. بهاره این بار به این مرد علاقه مند می شود اما چیزی نمی گذرد که همسرش فوت می کند و او باز هم تنها می شود. بعد از تنهایی مجدد، او با مشکلات و اتفاقات زیادی روبه رو می شود که سرنوشتش را تغییر می دهد.

در بخشی از کتاب با بهار می خوانیم:

فردای آن روز به خانه ی آن ها رفتم. محمود با پدرش حرف زده بود. دو روز بعد، همراه آقاجون، من و محمود و دکترصالحی به محضر رفتیم. بنا به خواهش محمود، به عمو جلیل و عمه صدیق و آقای جواهری نیز خبر دادیم. آن ها هم شاهد عقد ما بودند. محمود خودش آن ها را خبر کرده بود. در محضر، باز هم بغض و گریه رهایم نمی کرد.

علت واقعی اش شاید جای خالی مامان و پدرم بود. شاید هم نبود مریم یا شاید از اینکه هرگز نتوانسته بودم لباس سفید عروسی بر تن کنم، اشک می ریختم ولی دکتر صالحی معتقد بود این اشک خوشحالی است که موفق شده ام محمود را در تور خود بکشم. محمود در گوشم حرف دیگری زد. آهسته گفت: «غصه نخور. بهت قول می دم این آخرین باری باشه که می رم جبهه. اگه سالم برگشتم، بهت نشون می دم که خوشبختی یعنی چی.»

بعد از عقدم در محضر، آقاجون یک سینه ریز پهن به گردنم انداخت. محمود اعتقاداتی داشت که در نظرم تازه و عجیب می نمود، ولی خودش می گفت از زمانی که به جبهه رفته به آن ها دست یافته است. او تنها یک انگشتر به دستم کرد. حتی در مورد مراسم عروسی هم عقیده داشت خرجی بیهوده است.

بعد از انجام این مراسم، وضو گرفت و همان جا در گوشه ای از اتاق محضر نماز خواند. بهت زده به کارهای او نگاه می کردم. آقای جواهری سرم را بوسید و در گوشم گفت: «من آرزو داشتم عروس خودم بشی، ولی حالا خوشحالم که بالاخره عاقبت به خیر شدی.»
صفحات کتاب :
684
کنگره :
PIR8003‭‬‭ /ل2465‏‫‬‭ب2 1388
دیویی :
8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
1‎2‎4‎7‎0‎0‎0
شابک :
978-964-412-898-1‬‮‬
سال نشر :
1388

کتاب های مشابه با بهار