نظر شما چیست؟
کتاب مسافر در بردارنده یک داستان کوتاه مصور است از دلدادگی یک بسیجی به کربلای امام حسین علیه السلام

گزیده ای از کتاب مسافر:
عملیات آبی خاکی والفجر 8 ساعت 10 همان شب، با رمز مقدس «یافاطمه الزهرا »، آغاز
شد و غواصان با حمله به خط پدافندی مستحکم دشمن راه را برای عبور نیروها باز کردند.

در اولین ساعات حمله ی شبانه، رزمندگان ایرانی تا جاده ی البحا ر بصره و فا و ام القصر پیش
رفتند و شمار زیادی از نیروهای ارتش صدام را به اسارت گرفتند و آن ها را با قایق به ساحل
شرقی اروند منتقل کردند.

در بخشی دیگر از کتاب مسافر می خوانید:
«مردی حدودا شصت ساله، با صورتی سوخته، به اتاق آمد و با زبان شکسته بسته ی فارسی شروع به صحبت کرد و از من خواست با او جایی بروم. من، به علت کار فراوان، از او عذرخواهی کردم. اما با اصرار زیاد مرد عرب قانع شدم که با او بروم.

سوار ماشین شدیم و پس از طی مسافتی به قبرستان قدیمی حومه ی شهر کربلا رسیدیم. راستش را بخواهید کمی ترسیده بودم. آن مرد را نمی شناختم و نمی دانستم برای چه من را به آن گورستان متروکه برده است و چه بر سرم خواهد آمد اما به روی خودم نیاوردم.

مرد عرب مرا به سوی قبر برد. از مشخصات سنگ قبر معلوم بود متعلق به یک سرباز عراقی است که در جنگ با ایران کشته شده است. او به من فهماند آن قبر متعلق به پسرش است و بدن او به علت جراحت های فراوان، قابل شناسایی نبوده است و آن ها از روی پلاک هویتش را شناسایی کرده اند.

مرد را کمی دلداری دادم و گفتم که جنگ بوده و افراد زیادی از هر دو کشور کشته شدند؛ خدا صدام را، که باعث و بانی آن جنگ بود، لعنت کند.»
کتابشناسی ملی :
4923624
شابک :
978-600-7491-12-6
سال نشر :
1396
صفحات کتاب :
26
کنگره :
DSR1629‭‬ ‭/ش78آ3 1396
دیویی :
‏‫‭955/0843092‭‬

کتاب های مشابه مسافر