نظر شما چیست؟

گزیده کتاب سوراخ های جعبه

آندریا خوشحال بود و در حالی که لبخند می زد به خونه رسید و جعبه ­ی سوراخی که از آقای گوردون خریده بود رو با شوق و ذوق به مادرش نشون داد.

اما مادرش با دیدن جعبه­ ای که در دست آندریا بود اصلا خوشحال نشد. آندریا فکر می کرد سوراخ هایی که داخل جعبه بودن واقعی هستن. دخترک از حرف­ های مادرش ناراحت شد، به سمت اتاقش دوید و در رو بست.

روی تخت نشست و خیلی محکم جعبه رو بغل کرد. خیلی آروم بازش کرد و از دیدن سوراخ های توی جعبه خیلی خوشحال شد. آندریا یک سوراخ رو از جعبه بیرون آورد و با دقت بهش نگاه کرد.

اون درست شبیه یک بادوم زمینی بود. ناگهان صدای خیلی نازک و عصبانی­ شنید.

زیر پاهاش رو که نگاه کرد، یک موش عصبانی­ رو دید که کنار یکی از پایه­ های تخت ایستاده بود.

کتاب های مشابه سوراخ های جعبه