امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (EPUB)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 4,550
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب هستم اگر می روم 

کتاب هستم اگر می روم شامل سه داستان است با نام های «خانم بزرگ»، «پس ازسه روز» و «هستم اگر می روم». «خانم بزرگ»، یادهای حسرت آلود یک نوجوان از مادربزرگی است که حالا دیگر مدت هاست از دنیا رفته است. سرشار در کتاب هستم اگر می روم با بهره گیری از فضایی احساسی، توانسته این داستان را برای مخاطب نوجوان خاطره انگیز کند؛ چرا که یاد کردن از مادر بزرگ های مهربان برای هر نوجوان و کسی که این مرحله سنی را پشت سر گذاشته همواره نوستالژیک است و نویسنده هم همین وضعیت ذهنی مشترک را دستمایه ای برای خلق یک داستان خواندنی کرده است.

«پس از سه روز» نیز ماجرای گم شدن کیف بغلی صاحبخانه قهرمان این  داستان به نام غلام است و متوسل شدن وی به رمالان برای پیدا کردن کیف. این  داستان، خرافه ها و اعتقادات غلط را با چاشنی طنزی ملیح، به نقد می کشد. «هستم اگر می روم» نیز که نام کتاب برگرفته از این داستان است، ماجرای پنج  نوجوان (احمد، کریم، فریبرز، صفدر و راوی) است که در سال سوم یک هنرستان  فنی در شیراز تحصیل می کنند.

زمان داستان، پیش از انقلاب است و  شخصیت های قصه در سال انتخاب رشته، مایلند به رشته راه و ساختمان بروند اما هنرستان شان، این رشته را ندارد. آنان معتقدند افتتاح این رشته کاری دشوار و غیر ممکن نیست اما مسئولان هنرستان نمی خواهند خود را به دردسر بیندازند و در عین حال در برابر این دانش آموزان ضعف نشان بدهند. این داستان، شرح  کشمکش این دو جریان نابرابر است. «هستم اگر می روم» نخستین بار در سال 1360 منتشر شد و در سال 1362، از سوی یکی از موسسات دست اندرکار ادبیات کودک و  نوجوان به عنوان کتاب برگزیده سال 1361 کشور برای نوجوانان انتخاب و معرفی شد.

کتاب هستم اگر می روم، پیشتر توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده و  اکنون در طرح تجمیع آثار نویسندگان پیشکسوت از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده و جمع شمارگان چاپ های قبلی آن به 67100 نسخه می رسد. سرشار در این کتاب با عنایت به شعر علامه اقبال لاهوری که می گوید «هستم اگر می روم گر نروم نیستم»، داستانی در ستایش اراده و همت آدمی خلق کرده است.

گزیده کتاب هستم اگر می روم

... غلام!... غلام!
رویم را برگرداندم: زری خانم، زن صاحبخانه مان بود. لباس هر روزی تنش بود: یک قبای کوتاه، و زیرش یک شلوار سیاه چسبان با پاچه های تنگ؛ که لاغرتر و بی قواره تر نشانش می داد.
نگاهی به دور و بر اتاق انداخت و گفت: «غلام کجاست؟ »
گفتم: «نمی دانم. تازه از مدرسه آمد هام. »
اخم هایش رفت توی هم. گفتم: «کاری اش داشتید؟ »
گفت: «آره. کیف بغلی آقای اسکندری گم شده. می خواستیم جام بنشیند، بلکه نشانی اَزَش پیدا کنیم. »

صفحات کتاب :
48
کنگره :
‏‫PIR8075‭ /ھ77‮‬‏‫‬‭ھ6 1388
دیویی :
‏‫‭8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
‎1‎8‎1‎8‎1‎1‎5
شابک :
9780944711699
سال نشر :
1388

کتاب های مشابه هستم اگر می روم