نظر شما چیست؟

معرفی کتاب مردی با کت قهوه ای

کتاب مردی با کت قهوه‌‏ای، اثر «شروود آندرسون» نویسنده‏‌ی صاحب‌‏سبک آمریکایی است. «مردی با کت قهوه‌‏ای» روایتگر افکار درونی تاریخدان جوانی است که اگرچه در کار نگاشتن وقایع تاریخی بسیار موفق است، در بیان احساسات و اندیشه‌‏های واقعی خود، حس عجز و ناتوانی می‌‏کند.

نگارش صدها هزار کلمه از وقایع باشکوه و اعجاب‌‏آور تاریخی، برای مرد کار دشواری نیست. کلمات جاری می‌‏شوند و بر روی سطور جای می‌‏گیرند. اما سخن‌‏گفتن از دنیایی درونی، کاری است تماما متفاوت و قلمرویی است ناشناخته که مرد، نه فقط جرات ورود به آن، که توانایی ورود به آن را در خود نمی‏‌بیند. گویی حصاری او را فراگرفته که شکستنش، برای او کاری بس مشکل می‌‏نماید. مانند کتی قهوه‌‏ای که بر تن دارد و می‌‏خواهد آن را از تن درآورد؛ اما موفق نمی‌‏شود. او مردی است محکوم به بر تن داشتن کتی قهوه‌‏ای.

درباره‌‏ی نویسنده کتاب مردی با کت قهوه ای

شروود اندرسون، رمان‏‌نویس و داستان‌‏نویس صاحب‏‌سبک آمریکایی در سپتامبر سال 1876 میلادی در ایالت اوهایو متولد شد. او تا میانه‌‏ی سی‌‏سالگی صاحب کسب‌‏وکاری موفق بود و هنوز نوشتن را آغاز نکرده بود. او در سال 1912 کار و خانواده‏‌ی خود را رها کرده و حرفه‌‏ی نویسندگی را برگزید.

اندرسون از کودکی به کتاب‌ ‏خواندن علاقه داشت. او کتاب‏‌های کتابخانه‌‏ی مدرسه را به امانت می‌‏گرفت و با اشتیاقِ تمام می‌‏خواند. اما بخت با اندرسون جوان یار نبود. در 18 سالگی، پدرش که از سال‏‌ها قبل، رو به تباهی گذارده و سرمایه‌‏ی خانواده را بر باد داده بود، ناپدید شد. مادر شروود نیز در همان سال بر اثر بیماری سل درگذشت. او دو ماه پیش از مرگ مادرش، در ارتش ملی اوهایو استخدام شده و علاوه بر این، شغل مناسبی در یک کارخانه‌‏ی دوچرخه‏‌سازی داشت. اندرسون از بچگی آموخته بود چطور باید روی پای خود بایستد و گلیمش را از آب بیرون بکشد.

گزیده کتاب مردی با کت قهوه ای

ناپلئون سوار بر اسب به سوی میدان جنگ تاخت. اسکندر سوار بر اسب به سوی میدان جنگ تاخت. ژنرال گرانت از اسب پایین پرید و پیاده راه جنگل را در پیش گرفت. ژنرال هیندنبرگ بر فراز تپه ایستاد. ماه از پشت انبوهی از بوته‏‌ها بیرون آمد. در حال نوشتن تاریخ انسان‌‏ها هستم. با این‏که نسبتا جوان هستم، اما تا به‌ ‏حال سه جلد از این قبیل کتاب‏‌های تاریخی نوشته‌‏ام. می‌‏شود گفت، پیش از این سیصد یا چهارصدهزار کلمه نوشته‌‏ام. همسرم جایی این دور و برها درون خانه است. خانه‌‏ای که ساعت‏‌هاست در آن نشسته‌‏ام و دارم می‌‏نویسم.

زن بلندقدی است. با موهای مشکی‌‏ای که کمی به خاکستری گراییده است. گوش کنید: دارد به‌‏نرمی از پله‌‏ها بالا می‌‏رود. تقریبا هرروز همین‏طور آرام راه می‌‏رود و کارهای خانه را انجام می‌‏دهد. از شهری در ایالت آیووا به این شهر آمده‌‏ام. پدرم یک نقاش ساده‏‌ی ساختمان بود. او به اندازه‌‏ی من در این دنیا پیشرفت نکرد. من راهم را از دانشگاه انتخاب کردم و در نهایت، یک تاریخ‌دان شدم.

این خانه‏‌ی ماست. خانه‌‏ای که در آن زندگی می‌‏کنم و این‏جا اتاقی است که در آن کار می‏‌کنم. تا به‏ حال سه مجموعه‏‌ی تاریخی نوشته‏‌ام که در آن‏‌ها از چگونگی شکل‏‌گیری ایالت‌‏ها و دلایل وقوع جنگ‌‏ها صحبت کرده‏‌ام. می‏‌توانید کتاب‌‏هایم را ببینید. همچون سربازان وظیفه‌‏شناس، شقّ‏ و رق در قفسه‏‌های کتابخانه ایستاده‌‏اند.

من هم مثل زنم قد بلندی دارم. شانه‏‌هایم مختصری افتاده‌‏اند. اگرچه جسورانه می‌‏نویسم، در کل، آدم کمرویی هستم. دوست دارم در اتاق را ببندم و در تنهایی بنشینم و به کارهایم برسم. کتاب‌‏های زیادی این‏جاست. تاریخ ملت‌هاست که مدام، از این‌‏سو به آن‌‏سو رژه می‌‏رود. اتاق ساکت و آرام است؛ ولی درون کتاب‏‌ها، جریان‌‏هایی طوفنده در حال گذر است. ناپلئون از تپه‌‏ای پایین می‏‌آید و به‌‏سوی میدان جنگ می‌‏تازد. ژنرال گرانت در جنگل گام برمی‏‌دارد. اسکندر از تپه‌‏ای پایین می‌‏آید و به‏‌سوی میدان جنگ می‌‏تازد».

صفحات کتاب :
47
کنگره :
‫‭PZ7/7‏‫‭/ک4م4 1395
دیویی :
[ج]741/5973
کتابشناسی ملی :
4351119
شابک :
978-600-8299-36-3‬‬
سال نشر :
1395

کتاب های مشابه مردی با کت قهوه ای