کتاب خواهران کوچک ایلوریا، با الهام از کتاب «ارباب حلقهها» و فیلمهای «خوب، بد، زشت» و «مرد بینام» نوشته شده است. این موضوع میتواند به خوبی به ما نشان دهد که در این کتاب با داستانی پر فراز و نشیب و گیرا مواجه خواهیم بود. داستانی که میتواند به خوبی ما را با خود همراه کند. این دقیقا همان مهارت استیفن کینگ است که در تمامی آثارش میتوانیم ببینیم و آثار او را ارزشمند میکنند.
حال و هوای غرب وحشی و سرزمینهای شرقی با هماهنگی تمام کنار هم قرار میگیرند. درونمایههایی از دوگانگی و تضاد خیر و شر هم به خوبی در این اثر دیده میشود. هفت فصل این کتاب صوتی، با اسامی کوتاه و کوبنده نامگذاری شدهاند. این نامگذاری متفاوت مانند تلنگری به ذهن مخاطب است و او را به ماجرایی پرفراز و نشیب میکشاند. استیفن کینگ (استیون کینگ) نویسنده خوشفکر و بزرگ آمریکایی است. در کتابهای او همیشه اتفاقات عجیب و غریب به همراه قدرتهای ماوراءطبیعی و فرابشری دیده میشود.
از آنجایی که اسب رولند، تاپسی، رو به موت است، باید برای ادامهی سفرش اسب یا قاطر جدیدی بخرد. رولند و اسب روبهموتش، تاپسی، به شهر کوچک متروکهای میرسند، شهری به نام ایلوریا. هفتتیرکش سگی را بالای سر جسد پسرکی میبیند، سگی که روی سینهاش نشانی صلیبمانند دارد.
رولند سگ را فراری میدهد و متوجه مدال طلای پسرک میشود و آن را برمیدارد. عجیبالخلقههای سبزپوست به رولند حمله میکنند. او از هوش میرود و مدتی بعد در بیمارستان بههوش میآید و راهبههایی را میبیند که خود را چنین لقب دادهاند: خواهران کوچک. آنها پرستار-راهبههای وقف بیمارستاناند. خواهران کوچک ایلوریا با استفاده از حشراتی که به آن ها دکتر لقب دادهاند، بیماران را شفا میدهند. ابتدا بسیار مهربان بهنظر میرسند، اما رولند رفتهرفته متوجه حالت غیرطبیعیشان میشود.
یعنی ممکن است، خونآشام باشند؟ یعنی بیماران را شفا میدهند تا خود از آن ها تغذیه کنند؟ مدال طلا حالت محافظِ مقدس رولند را دارد. او به فرار میاندیشد؛ یکی از راهبهها به نام جِنا که با دیگران متفاوت است، نیز قصد کمک به رولند را دارد. خواهرها به رولند سوپِ آغشته به داروی بیحسکننده میدهند، و جنا نیز پادزهر این دارو را به او میدهد. خواهرها هم قدرتهای عجیبی دارند، هم میل به چشیدن خون. جنا و رولند به یکدیگر دل میبازند، و...