کتاب خداحافظ گری کوپر محتوایی فلسفی - سیاسی دارد و نویسنده در همه جای آن اطلاعات جدید و شگفت انگیزی در مورد تاریخ، سیاست و مسائل اجتماعی به مخاطب می دهد. شخصیت این کتاب «لنی» همواره در پی خروج از متعلقات و رسیدن به آزادی است. نکته ی قابل توجهی که در این کتاب دیده می شود، این است که اشخاص متعددی در این داستان آزادانه در مورد مسائل پیرامونشان اظهارنظر می کنند و شاید در آن ها هیچ اغراقی در کار نباشد.
رومن گاری در ۸ مه ۱۹۱۴ میلادی در شهر «ویلنا» در «لیتوانی» به دنیا آمد. او در فرانسه بزرگ شد، در دانشگاه، حقوق خواند و دست آخر در نیروی هوایی فرانسه دورهی آموزش خلبانی گذراند. گاری در جنگ جهانی دوم به «نیروهای آزاد فرانسه» پیوست. حاشیهها، فراز و نشیبها و اتفاقات عجیب زندگی شخصی رومن گاری همیشه برای دوستداران ادبیات موضوع جالب و عجیبی بوده است.
او بیشتر از بیست رمان را با چهار نام مختلف بهعنوان نویسنده منتشر کرد و در دو فیلم هم بهعنوان کارگردانی پشت دوربین ایستاد. نام اصلی او رومن کاتسف بود که او این نام را به رومن گاری تغییر داد. رومن اعتقاد داشت که کاتسف یک اسم روسی است و یک نویسندهی بزرگ فرانسوی نمیتواند یک نام روسی داشته باشد، اما برای یک ویولونیست چنین اسمی عالی خواهد بود. او به غیر از نامهای کاتسف و گاری، با اسمهای «فوسکو سینی بالدی» و «شاتان بوگات» هم آثاری منتشر کرد و موفق شد با دو اسم مستعار خود دو مرتبه جایزهی ادبی گنکور که به هر نویسنده فقط یک بار در طول عمرش تعلق میگیرد، دریافت کند.
رومن گاری بعد از مرگ همسرش در سن شصتوسه سالگی، در سال ۱۹۸۰ با شلیک گلوله برای همیشه به زندگی خود پایان داد. گاری قبل از مرگش یادداشتی از خود به جای گذاشت و در آن نوشت: «به خاطر همسرم نبود. دیگر کاری نداشتم... واقعا به من خوش گذشت، متشکرم و خداحافظ!»
پدر و مادرش این خانهی کوهستانی را در ارتفاع دو هزاروسیصد متری برایش ساخته بودند، زیرا در این ارتفاع از تنگ نفس اثری نبود. اما باگ در این ارتفاع هم نفس راحت نمیکشید. روانپزشکش در «زوریخ» میگفت: «این از ایدهآلیسم او است» او حاضر نبود خود را بپذیرد. ضد طبیعت بود. اما یک ضد طبیعت نخبه. خلاصه بدشانسی از این بدتر چه میخواهید؟ این خانه خیلی گران تمام شده بود.
سنگهایش را یکییکی با سورتمه تا نوک کوه بالا کشیده بودند. به یک قلعه جنگی میمانست که روی یک صخره برپا شده باشد. دهکده ولن (Wellen) هفتصد متر پایینتر از آن بود. ابیگ (Ebbig) از آنجا پیدا بود. آنجا ابرها را زیر پای خود میدیدی. دور و بر آن از هر جای دیگری، شاید به جز هیمالیا، برف بیشتر بود. همه چیز در این خانه زیبا بود و شکوهمند.