کتاب آیا هیچ چیز خوبی هم درباره مردان وجود دارد؟ نوشته روی بامستیر با ترجمه امیر حافظی خواه توسط دفتر نشر معارف منتشر شده است. نام دیگر این کتاب چگونه فرهنگ ها با بهره کشی از مردان شکوفا می شوند؟ می باشد.
شاید در نگاه اول و با خواندن عنوان کتاب چنین برداشت کنید که این کتاب پر است از مظلوم نمایی های مردانه و داد سخن در این باره که از مردان سوءاستفاده می شود و به داد ما برسید، اما اینطور نیست. روی بامیستر کتابش را اینطور معرفی می کند:
قبل از اینکه شروع کنیم، بیایید چند نکته را روشن کنیم. این کتاب بر علیه زنان نیست. اختصاصاً برای پسند مردان هم نیست. از این نظر، من نکات متنوع و اغلب مثبتی را برای گفتن در مورد هر دو جنس، دارم. ولی این نکات، بخش اصلی کار نیستند.
یک محور اصلی این کتاب، این است که فرهنگ چگونه از مردان بهرهکشی میکند. این هرگز به این معنا نیست که من استفادهی فرهنگ از زنان را انکار میکنم. فرهنگهای بسیاری از زنان استفاده میکنند، بعضی از بعضی دیگر بیشتر و بعضی مواقع ظالمانه.
این کتاب بر اساس تجربهی شخصی نیست. مشخصاً این کتاب شکایت نامه نیست. من هرگز خودم را قربانی نمیدانم. نه در مقابل زنان و نه در مقابل فرهنگ. زنان با استثنائات ناچیزی، با من بسیار خوب بودهاند. فرهنگ هم با من بسیار خوب بوده است و در مورد آن هم استثنائات ناچیزی وجود دارد.
یکی از مهمترین خصایصی که انسان بودن ما را میسازد، توانایی ما برای آفرینش و حفظ کردن سیستمهای اجتماعی غول پیکری است که میتوانند تکامل یابند و همدیگر را قبول یا با هم رقابت کنند. این سیستمها فرهنگ نامیده میشوند. من میخواهم در اینجا مطرح کنم که این فرهنگها، بصورت روتین، مردان را در زمینههای خاصی مورد بهرهکشی قرار میدهند. میشود گفت: فرهنگها مردان را برای انجام وظایف خاصی مفیدتر از زنان میدانند. ما میخواهیم بپرسیم که این وظایف چیستند و چرا فرهنگها مردان را برای آن ها انتخاب میکنند.
دلایل اینکه گفتن چیزهای مثبت در مورد مردان به تازگی تابو شده است، ریشه در جنبشهای زنان و تاثیر گستردهی آن ها دارد. در اساس، این موضوع از شیوهای که مردان و زنان در جامعهی ما با هم ارتباط برقرار میکنند، ریشه میگیرد. مردان و زنان، جایگاههای مختلفی را در جامعه اشغال میکنند. جهانهای جدایی که مردان و زنان برای مدتها تصاحب کرده بودند، بهچنان درجهای در هم فرو رفتهاند که اجداد ما را مبهوت میکند، ولی هنوز هم همه چیز برابر نیست و این بسیاری را دلسرد میکند. چرا؟
ممکن است از ما پرسیده شود که چهکسی اهمیت میدهد.
ولی مردم اهمیت میدهند.