کتاب پنج نمایشنامه دانش آموزی pdf

معرفی کتاب پنج نمایشنامه دانش آموزی

کتاب پنج نمایشنامه دانش آموزی، اثر مرتضی هاشمی است که شامل نمایشنامه هایی برای مقاطع دبستان و متوسطه است تا مربیان عزیز بواسطه آن ها با گروهی  از دانش آموزان یک اثر نمایشی تولید کنند و در کنار جنبه ی تفریحی این فعالیت، به ظرفیت های فراوان آن در شکل گیری شخصیت دانش آموزان نیز توجه نمایند و با تمرکز و جدیت بیشتری به این فعالیت به ظاهر، فوق برنامه بپردازند.

متاسفانه به نظر می رسد کارکردهای واقعی هنر های نمایشی و آثار شگرف آن بر روند تربیتی و تعالی شخصیتی دانش آموزان کمتر مورد توجه مربیان محترم پرورشی و متولیان امر قرار گرفته است و معمولا به هنر نمایش به عنوان یک فعالیت تفریحی و فوق برنامه نگریسته شده است؛ آن هم به این شرط که بر روند درسی دانش آموز اثر منفی نداشته باشد.

گزیده کتاب پنج نمایشنامه دانش آموزی

صحنه دوم

(چند صندلی در وسط صحنه رو به تماشاگر قرار می گیرد طوری که صندلی های اتومبیل را تداعی کند - پدر،‌مادر و سعید راهی سفرند)

سعید: خلاصه اون روز گذشت و من و مامان و بابا /یه روز تعطیل یهو تصمیم گرفتیم بی هوا/ با ماشین راهی بشیم بریم شمال تو جنگلا/ خوش باشیم، جوج بزنیم‌، صفا کنیم توی باغا/ بابای زرنگ ما که فکر می کرد راننده است/ هیچ توجه نمی کرد توی مسیر به تابلوها/ گاز می داد، لایی می کشد/ هی تند می رفت و حال می کرد. فکر می کرد زرنگه و برای همه چاخان می کرد.

پدر: داریم می ریم سمت شمال/ راننده ی این قدر باحال/ که گاز بده به ماشینش/ تند بره تا دلت بخواد/ هیچ کس ندیده تا به حال/ قوانین رو می پیچونم/ پلیس ها رو می رنجونم/ خلاصه من باحالم/ قانون نداره کارم.

مادر: عجب ترافیکی! فکر کنم حالا حالاها تو این ترافیک اسیریم.

سعید: چه بد! احتمالا شب برسیم. امروز دیگه نمی شه رفت دریا.

پدر: ناراحت نباش پسرم. یه جمله ی معروفی هست که می گه همیشه یه راهی هست.

مادر: مثلا چه راهی؟ تو رو خدا یه وقت کار خطرناکی نکنی!

سعید: آره بابا، مامان راست می گه. تا اینجا که هرچی من گفتم هیچ کدوم رو رعایت نکردی. تو رو خدا دقت کن! مثلا آقاپسرت همیار پلیسه.

پدر: بشین بینیم بابا! تو مگه نمی خوای امروز بری دریا؟ من نمی خوام قانون شکنی کنم، فقط از این وسط که ماشین نیست میندازیم میریم. سه سوته می رسیم. مگه نمی بینید؟ از رو به رو که ماشینی نمیاد.