کتاب «حرفهای آبدار» نوشته سیدسعید هاشمی با تصویرگری نسترن عنبری توسط انتشارات عهد مانا منتشر شده است و شامل مجموعهای از قصههای طنز برگرفته از کتاب لطائفالطوائف است.
«لطائف الطوائف»، کتابی ادبی است، سرشار از لطیفهها، طنزها و پندها که «فخرالدین علی صفی» آن را نوشته است. فخرالدین علی صفی، نویسندۀ قرن دهم هجری است که در زمان صفویه زندگی میکرد. پدر او هم نویسنده بود و اصلاً خاندان آنها اهل علم و ادب و هنر بودند. او سعی کرده کتابی بنویسد که علاوه بر سادگی و روانی، هم طنز باشد تا خوانندگان با خواندن آن خاطرشان شاد شود، و هم پندآموز باشد و خوانندگان پس از خواندن کتاب، احساس کنند چیزی آموختهاند. «لطائفالطوائف»، در سالهای گذشته به قلم نویسندگان معروف بازآفرینی یا سادهنویسی شده و در میان فارسیزبانان جای خود را باز کرده است. فیلمنامهها و نمایشنامههای بسیاری هم از روی حکایتهای آن نوشته شده است. کتاب «حرفهای آبدار»، سعی کرده با زبانی روان و ساده، این حکایتها را بیان کند.
عقاب بزرگ مثل پادشاه آسمان ها، بالهای بلندش را باز کرده بود و آسمان را وجب به وجب میگشت. تمام شهر زیر بال او بود. با چشمهای تیزش تمام دشتها، خانهها و بامها را از نظر میگذراند. از صبح زود که بال وا کرده بود، داشت پرواز میکرد و بالهای بلند و قدرتمندش را به رخ خورشید میکشید. حالا دیگر گرسنه شده بود. باید غذایی پیدا میکرد و میخورد تا قدرت بگیرد و دوباره آسمانها را درنوردد. یک دور دیگر روی شهر گشت. از این شهر خوشش میآمد. ماهها بود که با این شهر همسایه بود. در بالای کوهی در نزدیک شهر لانه کرده بود. این شهر برایش برکت داشت. هر وقت غذا میخواست، با یک گردش در آسمان، شهر را از نظر میگذراند و با چشمهای تیزش تمام کوچهها و بامها را نگاه میکرد. معمولاً در دشتها غذای خوشمزهای پیدا میکرد. خرگوشی، سنجابی، موشی... اما گاهی در کوچههای شهر، غذاهای خوشمزهتر و راحتتری مییافت. اگر در دشتها، خرگوشی پیدا میکرد، باید مدتی دنبال غدا پرواز میکرد تا حیوان زبانبسته، خسته و درمانده شود و او بتواند آن را بگیرد و بخورد. اما در کوچههای شهر از این خبرها نبود. گاهی قصاب شهر، گوشت قلمبهای را کنار در مغازهاش آویزان میکرد و عقاب تیزپرواز خیلی راحت و بیدردسر فرود میآمد، گوشت را برمیداشت و میرفت.