امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (PDF)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 25,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب تقاص عشق

کتاب تقاص عشق به قلم زهرا همتی که بر اساس داستانی واقعی نوشته شده به زندگی دختری از قوم لر می‌پردازد. اقوام او از ماجرای عاشقانه‌اش باخبر می‌شوند و این دختر جوان به دلیل ترس از پدرش از خانه فرار می‌کند و راهی تهران می‌شود.

سیران پسرِ جوان خود، امید را از دست داده است و اکنون مراسم ختم او را برگزار می‌کند. سیران زنی سختی کشیده محسوب می‌شود که اکنون داغ فرزند را هم دیده است. البته این مادر داغدار فرزندان دیگری هم دارد اما این اتفاق تأثیر عمیقی بر روی وی گذاشته است و او را به گذشته‌های دور می‌برد.

پس از مراسم ختم، سیران به شرح گذشته‌ی خود می‌پردازد و ماجرای عشقی قدیمی را تعریف می‌کند. او در این ماجرا از جوانی خود می‌گوید، زمانی که عاشق پسری به نام سهراب بود. سیران روزی با سهراب قرار داشت که یکی از آشنایان، او را با سهراب می‌بیند. در چنین شرایطی، سیران از ترس پدر متعصب خود از خانه فرار می‌کند و به تهران می‌آید تا زندگی جدیدی بسازد اما... .

زهرا همتی در این رمان عاشقانه با قلمی روان، سرگذشت سیران را برای شما روایت می‌کند و به واسطه‌ی شخصیت‌پردازی قدرتمند رمان تقاص عشق، شما به راحتی با شخصیت اصلی داستان همراه می‌شوید.

گزیده کتاب تقاص عشق

آن شب، بعد از مدّت ها دور هم جمع شده بودیم. این ها لحظاتی بودند که ممکن بود چندین ماه یکبار اتفاق بیفته. شب موقع خواب سودابه درحالی‌که توی رختخواب دراز می‌کشید گفت: «مامان از حرف افشین ناراحت شدید؟» نگاهی به او کردم و گفتم: «کدوم حرفش؟» او زیر پتو رفت و گفت: «قضاوتش در مورد شما و پدر». آهی کشیدم و نگاهم را به تاریکی اتاق دوخته و گفتم: «نه مادر، چرا باید ناراحت بشم حرف حق رو گفت، من برای بخشیدن پدرت و فراموش کردن بدیهاش به زمان زیادی احتیاج دارم» سودابه باز گفت: «هنوز پدر رو تو مرگ امید مقصر می‌دونی؟» آهی با حسرت کشیدم و گفتم: «آره هم مرگ امید و هم مرگ کسانی که اون باعثش شده بود، کسانی که الآن باید زنده می‌موندند و زندگی می‌کردند امّا حالا... مثل امید اسیر خاکند».

سودابه این بار با تعجب پرسید: «کیا رو می‌گی مادر؟!» پتو رو روی سرم کشیده و گفتم: «بخواب سودابه من خسته‌ام، خوابم می‌یاد». سودابه سکوت کرد و چیزی نگفت. به این اخلاق من عادت داشت. وقتی جواب سکوت مرا دید خوابید، امّا من نمی‌تونستم بخوابم فکر گذشته و منصور ذهنم را پر کرده بود آهسته از جایم بلند شدم و به پشت پنجره رفتم. نگاهم را به مهتاب دوختم، چقدر حیاط زیر این نور سفید قشنگ و زیبا شده بود، بی‌اختیار یاد شبی افتادم که مراسم ختم امید تازه تمام شده بود و من می‌خواستم صبح به خانۀ خودم بروم خانه‌ای که بعد از جدایی از منصور با هزار بدبختی برای خودم اجاره کرده بودم.

شابک :
978-600-7146-28-6
سال نشر :
1395
صفحات کتاب :
264
کنگره :
‏‫PIR8321 ‭/م2433‏‫‭ت7 1395‮الف‬‬
دیویی :
‏‫‭8‮فا‬3/62‬‬
کتابشناسی ملی :
5171137

کتاب های مشابه تقاص عشق