امتیاز
5 / 5.0
دریافت الکترونیکی (TEXT)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
رایگان

نظر دیگران

نظر شما چیست؟
بدیش این بود که گلدسته های مسجد، بدجوری هوس بالا رفتن را به کلّه ی آدم می زد. ما هیچ کدام کاری به کار گلدسته ها نداشتیم. امّا نمی دانم چرا مدام توی چشم مان بودند. توی کلاس که نشسته بودی و مشق می کردی، یا توی حیاط که بازی می کردی و مدیر، مدام پاپی می شد و هی داد می زد که:
صفحات کتاب :
61

کتاب های مشابه پنج داستان