نظر شما چیست؟
وکیل : دوست کوچکم، شالِ تو برای همه ی این ها کافی نیست! به این دیوار نگاه کن. به این گناهانی که همچون خاک، دیوار را پوشانده؛ به این کاغذهایی که من در آن ها داستان بی عدالتی ها را نوشته ام نگاهی بیانداز؛ به من نگاه کن...
هرگز کسی خندان به این جا نمی آید. فقط نگاه های خشمگین، دندان های به هم فشرده، مشت های گره کرده...
آن ها همه ی بدی ها، حسادت ها و بدبینی های خودشان را به من شلیک می کنند. دست هایم را ببین چقدر سیاه است. من هیچ وقت نمی توانم آن ها را تمیز کنم. ببین چطور ترک خورده اند و خون ریزی می کنند...
من هرگز نمی توانم لباس هایم را بیشتر از چند روز بپوشم، چون به خاطر جنایت های دیگران بوی تعفن می گیرد...
گاهی وقت ها مجبور می شوم گوگرد دود کنم، اما افاقه نمی کند. وقتی می خوابم، فقط خواب جرم و جنایت می بینم...
خواب پرونده ی قتل هایی که در دست دارم...
این ها را هم می شود تحمل کرد، اما می دانی بدتر از همه ی این ها چیست؟...
این که زن و شوهری بخواهند از هم جدا شوند! چیزی که باعث می شود صدای ناله ی زمین به آسمان برسد...
خیانت به هستی، خوبی و عشق...
وقتی دادخواست از اتهام های متقابل شان پُر شد، با هر کدام شان جداگانه صحبت می کنم و با پیچاندن گوش شان و یا با لبخندی بر لب این پرسش ساده را می پرسم که علت اصلی شکایت شما از شوهر یا زن تان چیست؟
بهت زده می ایستد و نمی تواند پاسخ دهد! یک بار یکی از آن ها گفت به خاطر سالاد کاهو، بعضی وقت ها یک کلمه ای می گویند، اما بیشتر مواقع حرفی برای گفتن ندارند. من مجبورم همه ی این ها را ببینم و این درد و رنج را تحمل کنم! ...
به من نگاه کن! شما فکر می کنی من با این چهره ی ذاتاً جانی می توانم به یک زن ابراز عشق کنم؟ شما فکر می کنید کسی حاضر می شود با مردی که تمام نقص ها و عیوب یک شهر را همراه خود دارد، دوستی کند!...
این بالاترین عذاب برای یک انسان است.
صفحات کتاب :
160
کتابشناسی ملی :
3773365
شابک :
‏‫9786003261679‭‬
سال نشر :
1394

کتاب های مشابه نمایش یک رویا