نظر شما چیست؟
صبح شده بود، کاگ کلاغه توی لونش بیدار شد و به بیرون با بی­حوصلگی نگاه میکرد. گلوش رو صاف کرد و یک کم غار غار کرد. همه چی یکنواخت بود ولی یکدفعه صدای چلچه ­ای رو شنید که داشت با صدای زیبایی می خوند.

کاگ از شنیدن صدای زیبای چلچله خیلی لذت برد اما کمی بعد عصبانی شد. کاگ کسی بود که وقتی چلچله یک جوجه بود­­ ازش مراقبت میکرد و اون رو گرم نگه می داشت. چون مادرِ چلچله بخاطر مریضی مرده بود و تنها کسی که میتونست به جوجه چلچه کمک کنه کاگ بود.


نویسنده ون گودا
ون گودادر هند جنوبی متولد شد و زمانی که او شش ساله بود به کانادا رفت. او نویسنده نه کتاب است، از جمله کتاب ها: جهان ما، دیده از خارج (خانه)، رویای ویشنو، کلاغ بخشنده است.

کتاب های مشابه کلاغ بخشنده