امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (TEXT)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 4,000
نظر شما چیست؟
کتاب خاص بانو (مجموعه چهارده داستان) نوشتۀ محمدمسعود کیایی، دربردارندۀ قصه هایی در باب زندگی است.

در بخشی از کتاب خاص بانو می خوانیم:

خاص بانو چشم از الهیار بر نمی داشت و چنان می نگریستش که التماس از نگاهش خوانده می شد. گفت: «چه می دانی. شاید حقته دادند.»

الهیار دست برد به جیب راست شلوار کردی اش و قبضه چاقوی دسته شاخی اش را در مشت فشرد، طوری که خاص بانو سردی آن را می توانست در دل خود احساس کند. هر چه بود پای برادرش از سویی، و از سوی دیگر شوهرش - الهیار - در میان بود و از سرانجام برخورد آن دو واهمه داشت. هر دو عزیز او بودند و جگر گوشه اش. با این وجود چیزی ورای همه چیزها، او را با الهیار پیوند زده بود پس قصد آن نداشت از کار برادرش پشتیبانی کند، فقط از عاقبت درگیری میان آن ها می ترسید. اختلاف میان آن ها زندگی او را زهرمار کرده بود و در این میانه به هر طرف روی می کرد جواب سر بالا می شنید و بویی از مسالمت به مشامش نمی خورد پس تا سر حد جنون خود را عاجز می دید.

الهیار گفت: «از بس احترام شانه گرفته م و هر چه کرده اند موافق بوده ام روشان زیاد شده. این دفعه یه کوتاه نمی آم. یا پول گندمیه که برداشتند می دهند یا که نشانشان می دم خر نیستم سواری ازم بکشند.»

خاص بانو گفت: «راست می گی حقمانه باید بدهند.»

خاص بانو می خواست خود را کنار شوهرش قرار دهد و قلباً هم این طوری بود. اما الهیار چنان توپش پر بود و دق دل از برادرهای زنش داشت که دندان قروچه ای کرد و گفت: «نق بی خود بزنند کردارشان را در می آرم.»

خاص بانو گفت: «می دهند. به خدا که می دهند. آخه منم با محمدیار حرف زده ام بدحالیت شده. خودت هم که حرف بزنی تمام است فقط با عصبانیت نرو.»
صفحات کتاب :
153
کنگره :
‏‫PIR8191‭‬ ‭/ی285‏‫‭خ2 1394
دیویی :
‭8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
4035089
شابک :
‏‫‭978-964-374-568-4‬‬
سال نشر :
1394

کتاب های مشابه خاص بانو