نظر دیگران

نظر شما چیست؟
روزی روزگاری موش مهربانی بود که با فرزندانش در خانه کوچک و زیبایشان زندگی می کرد.

یک روز آقای موش مشغول خواندن روزنامه بود. در همین وقت بچه موش های کوچولو آمدند و دور پدر را گرفتند.

موش کوچولوها مرتب به پدرشان اصرار می کردند تا برایشان اسباب بازی بخرد.

آقای موش به فکر فرو رفت و چند لحظه بعد فکر جالبی به ذهن آقای موش رسید.

در این داستان کودکان با موضوع ساخت وسایل جدید به وسیله وسایل خراب و دور ریختنی آشنا می شوند.

کتاب های مشابه ما اسباب بازی جدید می سازیم