کتاب نمکدون pdf

به فتح نون، به کسر میم: طنز نوشته های شهرام جوادی نژاد

امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (TEXT)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 25,900
نظر شما چیست؟
کتاب نمکدون (به فتح نون، به کسر میم)، مجموعه ای از داستان های کوتاه و طنز نوشته های شهرام جوادی نژاد است که با بیانی دلنشین و جذاب به رشته ی تحریر درآمده.

در بخشی از کتاب نمکدون می خوانیم:

یک روز جوانی که از زندگی سرخورده شده بود، تصمیم گرفت در جستجوی خوشبختی ترک دیار کند. در همین راستا یک کوله پشتی و یک دستگاه ام پی تیری پلیر با خود برداشت و راهی دوردست ها شد! رفت و رفت تا به کوهی رسید، از کوه بالا رفت. در قله ی کوه پیرمردی با محاسن سفید و ردایی بلند نشسته بود و پرندگان خشمگین بازی می کرد.

جوان رو به پیرمرد کرد و گفت: « ای پیر دانا، من در جستجوی خوشبختی ترک آشیانه ی خود کرده ام. مرا پندی ده یا حقیقت خوشبختی را بر من عیان کن.»

پیر دانا گفت: «حالا چرا مثل آدم حرف نمی زنی؟ من اسم دارم. نام من کارلوس هوشنگ پرز است! بعدش هم من این جا پند مفتی به کسی نمی دهم. نقد می دهی یا کارت می کشی؟»

جوان پاسخ گفت: «خیلی نیست ولی کارت می کشم!»
پیر دانا گفت: «هرچه هست برو پرداخت کن. دستگاه پوز بانک شکوفایی اقتصاد، پشت آن تخته سنگ است!»

جوان کارت کشید و فیش را به پیردانا داد. پیر دانا گفت: «ببین پسر، تو در ادامه ی راه به سه کوه دیگر می رسی. کوه اول، کوه دوم و کوه سوم! در هر کدام از این کوه ها حقیقتی نهفته است که تو را به سوی خوشبختی رهنمون می کند. این سه حقیقت را با خود بیاور تا خوشبختی واقعی را به تو نشان دهم. همه ی آ ن ها از تو پسورد شب را می پرسند. تو پاسخ بده: "شب وصل است و یار از من چغندر پخته می خواهد!"»

جوان از پیر دانا خداحافظی کرد و راه کوه ها را در پیش گرفت. ابتدا به کوه اول رسید. با سختی خود را به قله ی کوه رساند. در آن جا یک مرغ تخم طلا خوابیده بود که تعداد زیادی تخم طلا کنار خودش چیده بود.

جوان رو به مرغ کرد و گفت: «ای مرغ تخم طلا، من در جستجوی خوشبختی هستم.»
مرغ تخم طلا گفت: «پسورد شب!»
جوان پاسخ داد: «شب وصل است و یار از من چغندر پخته می خواهد! »

مرغ گفت: «به تخم های من خیره شو. این ها همه طلای 24 عیار است. ظرفیت اسمی ماتحت من دو تخم در دقیقه است که الان به علت یک سری مشکلات، با پنجاه درصد ظرفیت اسمی کار می کند که نسبت به مدت مشابه سال قبل بیست و پنج در صد کاهش نشان می دهد. اگر حاضر شوی شرافتت را به من بدهی یک تخم طلا به تو می دهم تا در باغچه بکاری تا درخت تخم طلا سبز شود.»

جوان گفت: « هرگز حاضر نیستم شرافتم را بدهم.»
صفحات کتاب :
231
کنگره :
PIR8339‭‬ ‭/و15‏‫‭ن8 1393
دیویی :
8‮فا‬7/62
کتابشناسی ملی :
3409764
شابک :
978-964-236-568-5‬‬
سال نشر :
1393

کتاب های مشابه نمکدون