دانلود کتاب سالار تکریت
خلاصه اثر
برخلاف رسم آن زمان در یزد که بچّه ها را از کودکی و قبل از دبستان به مُلّا می فرستادند تا روخوانی و روان خوانی قرآن را یاد بگیرند، من بیشتر از یکی، دو ماه پیش مُلّا رُبابه نرفتم. نرفتنم دلیل داشت. یک روز وسط حیاط خانة ملّا چشمم به مرغ و خروس ها افتاد. یک تکه چوب برداشتم و افتادم به جان آنها و تارومارشان کردم. سروصدایشان حسابی درآمد. طولی نکشید که ملّا رسید و با دیدن وضعیّت پریشان مرغ و خروس ها عصبانی شد. چشم غُرّه ا ی به من رفت. از چشمانش خواندم که می خواهد تنبیهم کند. با یک ترکه نازکِ درخت انار، افتاد دنبالم. بدون معطّلی پا گذاشتم به فرار و از خانة او به سمت کوچه آمدم و از آنجا دور شدم. مقداری از راه را آمد، امّا خسته شد و ایستاد. به خاطر همین اتفّاق، وقتی به خانه آمدم به مادرم گفتم که دیگر نمی خواهم به ملّا بروم. واقعاً از تنبیهشدن می ترسیدم و از کتک خوردن بیشتر. از آن مدّت کم همین قدر یادم هست که ملّای ما از اهالی محل بود. به خانه اش می رفتیم و خیلی منظّم و دایره وار می نشستیم. او هم از حروف الفبای عربی شروع می کرد. با روش خاصّی که در قدیم برای تعلیم قرآن به کار می بردند، صداها را به شاگردان یاد می داد. بعد هم با هِجی کردن کلمات، خواندن قرآن را برای شاگردانش آسان می کرد. ادامه یادگرفتن قرآن برای من به فرصت هایی محدود شد که تابستان ها و در بین سال های رفتن به دبستان برایم وجود داشت.
کتاب های مرتبط
بیشتر
برچسب ها
مشخصات
نوع اثر : کتاب
صفحات کتاب : 288
کنگره : DSR1629 /س2ز8 1397
دیویی : 955/0843092
کتابشناسی ملی : 5280716
شابک : 978-600-03-2751-4
سال نشر : 1397
خرید نسخه چاپی : bookroom.ir
خرید نسخه چاپی کتاب از سوره مهر : لینک