کتاب رگ خواب سفید pdf

سیده خدیجه موسوی اذان دهی در کتاب رگ خواب سفید، تمام روزمرگی ها، امیدها و ناامیدی های خود را با بیانی ساده اما دل نشین به تصویر کشیده است.

نویسنده در این کتاب به نوشتن مسائل عمیق و پندآموزی پرداخته است. او از پدر و مادرهایی نوشته که چشم به راه فرزندانشان هستند، معتادهایی که با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کنند و یا از کسانی سخن گفته که زندگیشان سرشار از عشق و آرامش است و حتی نمی دانند رنج و عذاب به چه معناست! او از عشق گفته، عشقی که انسان ها را با قشنگی هایش فراتر از آسمان می برد.

دلنوشته های این کتاب شما را آنچنان مجذوب به خود خواهد کرد که لحظه ای نمی توانید آن را کنار بگذارید.

در بخشی از کتاب رگ خواب سفید می خوانیم:

یه روز صبح از خواب بیدار میشی! یه حس خوبی داری، سبک بالی، ساعت ها تو رختخواب غلت می زنی و تو دلت یه آرامش عجیبی داری.
دوست داری کسی پیشت باشه و این حس خوبو باهاش شریک بشی.
بلندمیشی باانرژی زیاد، با ذهنی آزاد و با یه حس عجیب و خوب.
سریع تر از اونچه که فکرشُ کنی آماده میشی بری بیرون!
برات عجیبه این حس، حسی که تا به حال نداشتی! اینکه هیچ غصه ای تو دلت نیست، هیچ نگرانی نداری! صدای خنده ی مستانه ات رو بلند می کنی و شاد و سرمستی.
آماده میشی، اما یکهویی می ایستی! چی شده؟
از کنار آیینه رد شدی، پس چرا؟
دوباره برمی گردی سمت آیینه! تو آیینه چیزی نیست.
خودت رو نمی بینی! هیچ تصویری تو آیینه نیست!
به آرومی قدم برمی داری، خیلی یواش و بی صدا.
ترس تمام و جودتو گرفته! برمی گردی به اتاقت خودتو می بینی که روی تخت جا موندی و دستهات بی جون از تخت آویزونه!
مرگ یهو می یاد، در خونتو نمی زنه، جار نمی زنه، فقط یکهویی می بینی اونی که باید باشی نیستی...