نظر شما چیست؟
کتاب صوتی اسیر فرانسوی، داستانی نوشته ی صادق هدایت است که خاطرات یک سرباز فرانسوی که اسیر جنگ بوده است را روایت می کند. داستان اسیر فرانسوی، پایانی غافلگیرکننده دارد.

نسخه صوتی اسیر فرانسوی را می توانید با صدای زیبای مصطفی طالبیان بشنوید.
درباره ی کتاب صوتی اسیر فرانسوی

کتاب صوتی اسیر فرانسوی، یکی از داستان های کوتاه صادق هدایت است. اسیر فرانسوی روایت یک سرباز است که شرح اسارت خود به دست آلمانی ها را بازگو می کند. داستان اینطور شروع می شود که پیشخدمت هتلی در بزانسن مشغول گردگیری اتاق است. کتابی که راجع به جنگ است و از آلمانی ترجمه شده است روی میز توجه او را به خود جلب می کند و از صاحب اتاق می خواهد که کتاب را به او امانت بدهد تا آن را بخواند. بعد شروع به صحبت و درددل می کند. او از خاطرات روزهای جنگ می گوید. از روزهایی که در اسارت آلمانی ها بوده است. از کارهایی که مجبور بوده اند انجام بدهند و کارهایی که یواشکی و از سر شیطانی انجام می دادند...

درباره ی صادق هدایت

صادق هدایت در تاریخ ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ متولد شد. او نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی بود. صادق هدایت را همراه محمدعلی جمالزاده و بزرگ علوی و صادق چوبک از پدران داستان نویسی نوین ایرانی می دانند.

هدایت از پیشگامان داستان نویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود. بسیاری از پژوهشگران، رمانِ بوف کور او را مشهورترین و درخشان ترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانسته اند. هرچند آوازه هدایت در داستان نویسی است، امّا آثاری از متون کهن ایرانی مانند زند وهومن یسن و نیز از نویسندگانی مانند آنتون چخوف و فرانتس کافکا و آرتور شنیتسلر و ژان پل سارتر را نیز ترجمه کرده است. شمار بسیاری از سخنوران ایرانی نسل های بعدی، از غلامحسین ساعدی و هوشنگ گلشیری و بهرام بیضایی تا رضا قاسمی و عباس معروفی و دیگران، هر یک به نوعی تحت تأثیر کار و زندگی هدایت واقع شده اند و درباره اش سخن گفته اند.

از دیگر آثار صادق هدایت می توان به زنده به گور، سه قطره خون، سگ ولگرد، نیرنگستان، سایه روشن و فواید گیاهخواری اشاره کرد.

صادق هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد و چند روز بعد در قطعهٔ ۸۵ گورستان پر-لاشز به خاک سپرده شد.
جملاتی از کتاب صوتی اسیر فرانسوی

در (بزانسن) بودم. یک روز وارد اطاقم شدم. دیدم پیش خدمت آن جا پیش بند چرک آبی رنگ خودش را بسته و مشغول گردگیری است. مرا که دید رفت کتابی را که به تازگی راجع به جنگ از آلمانی ترجمه شده بود از روی میز برداشت و گفت:

ممکن است این کتاب را به من عاریه بدهید بخوانم؟

با تعجب از او پرسیدم: به چه درد شما می خورد؟ این کتاب رمان نیست.

جواب داد: خودم می دانم، اما آخر من هم در جنگ بودم، اسیر (بش ها) شدم.

من چون چیزهای راست و دروغ به بدرفتاری آلمانی ها شنیده بودم، کنجکاو شدم، خواستم از او زیر پاکشی بکنم ولی گمان می کردم مثل همه فرانسوی ها حالا می رود، صد کرور فحش به آلمانی ها بدهد. باری از او پرسیدم:

آیا بش ها (به زبان تحقیرآمیز فرانسه به جای آلمانی ها) با شما خیلی بدرفتاری کردند؟ ممکن است شرح اسارت خودتان را بگویید؟

این پرسش من، درد دل او را باز کرد و برایم این طور حکایت کرد: «من دو سال در آلمان اسیر بودم، خیلی وقت نبود که سرباز شده بودم. نزدیک شهر (نانسی) جنگ در گرفت. عده ما تقریباً سی صد نفر می شد، آلمانی ها دور ما را گرفتند، سر هوایی شلیک کردند. ما هم چاره نداشتیم. نمی توانستیم ایستادگی بکنیم. همه مان تفنگ ها را انداختیم و دست های مان را بالا کردیم. چند نفر از آلمانی ها جلو آمدند، یکی از آن ها به زبان فرانسه گفت: «شما خوشبخت بودید که جنگ برای تان تمام شد، ما هم خیلی دل مان می خواست که به جای شما بوده باشیم.»

کتاب های مشابه اسیر فرانسوی