امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (TEXT)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 25,900
نظر شما چیست؟
افراسیاب بهامیریان در کتاب سلول انفرادی و عشق، داستان زندگی و خاطرات خود را به تصویر می کشد؛ داستانی که در زمان حال آغاز می شود و به خاطرات بسیار دور می رود.

این خاطرات با حال و هوای سینما آغاز شده و با همین احوال نیز تمام می شود. افراسیاب بهامیریان در این کتاب خاطرات پیش از انقلاب، پخش اعلامیه، دلدادگی آستارا، رفتن به دانشگاه و ... را روایت می کند.


افراسیاب بهامیریان را بیشتر بشناسیم:

افراسیاب بهامیریان متولد شهریور 1331 در شهر مسجد سلیمان است. او از دوران کودکی فعالیتش را در حوزه ی داستان نویسی آغاز نمود و در سال 1345 در سن 14 سالگی معلم انشای وی، یکی از داستان های او را برای مجله ی تهران مصور ارسال کرد و پس از یک هفته در آن مجله چاپ شد. این مسئله انگیزه ای بزرگ برای داستان نویسی و ادامه ی راه او شد.

در بخشی از کتاب سلول انفرادی و عشق می خوانیم:

سروان به تنهایی وارد اتاق سرهنگ می شود. دختر صندلی مقابل میز را به من نشان می دهد. با بی حالی خود را روی صندلی می اندازم. دختر گوشی تلفن را سرجایش می گذارد. در همین لحظه سروان وارد می شود و به من اشاره می کند که داخل اتاق سرهنگ شوم.

وقتی داخل می شوم با بیحالی پایم را به پای دیگر می کوبم و ادای احترام نظامی می کنم. سرهنگ سفیدمویی پشت میز نشسته است و چیزی می نویسد. سروان روی مبل مقابل میز سرهنگ می نشیند. من با اشاره ی دست سرهنگ روی صندلی کنار میز می نشینم. سرهنگ پرونده ی روی میز را باز می کند و به کمک عینک مطالعه ای که بر چشمان خود زده است، صفحات پرونده را زیر لب می خواند و ورق می زند. سرهنگ با سروان نجوا می کند.

سروان کیفش را باز می کند و چند جلد کتاب روی میز سرهنگ می گذارد. از تعجب نزدیک است شاخ در بیاورم. همان چند جلد کتابی است که روزی از بساط کتاب فروشی مقابل دبیرخانه ی دانشگاه تهران خریده بودم. در همین لحظه، دو افسر ارشد دیگر، یک سرهنگ دوم کوتاه قد و یک سرگرد لاغر و عینکی وارد اتاق می شوند و در دو طرف سرهنگ روی صندلی هایشان می نشینند. حالا جلسه ی دادگاه رسمیت می یابد. بیشتر از یک ربع ساعت با هم بحث می کنند. حتماً در مدارک پرونده، این کتاب ها هم مدرک جرم هستند.

کتاب ها را چند روز قبل، درجه داری که حالا می فهمم مأمور ضد اطلاعات است، از من امانت گرفت. پوست صورتم به خارش می افتد، دستی به ریشم می کشم. زنجیر دستبند جرینگی صدا می کند. سرهنگ با غیظ نگاهم می کند و می توپد:

«این کتاب ها مال شماست؟»

جواب مثبت می دهم. چیزی یادداشت می کند.
کنگره :
PIR7972 /ھ26‏‫‭س8 1392
دیویی :
8‮فا‬3/62‬
کتابشناسی ملی :
2‎5‎0‎6‎3‎5‎6
شابک :
978-964-236-375-9
سال نشر :
1392
صفحات کتاب :
662

کتاب های مشابه سلول انفرادی و عشق