نظر شما چیست؟
ریچارد باخ، یکی از نوادگان یوهان سباستین باخ، آهنگساز مشهور آلمانی است. این خلبان و نویسنده ی مقیم آمریکا، خالق رمان معروف «جاناتان مرغ دریایی» است. او علاوه بر نوشتن به هوانوردی نیز علاقه ی بسیار داشت.او حتی سابقه ی آموزگاری فنی هوانوردی را در کارنامه خود دارد. از دیگرآثار ادبی او می توان به «هدیه پرواز»، «پندار» و «فراسوی ذهنم» اشاره کرد.

در زندگی نامه ی او آمده است: ریچارد باخ همسر دوم خود لسلی پریش را در سل ۱۹۷۳ در زمان فیلم برداری فیلم جاناتان مرغ دریایی که بر اساس کتاب خودش ساخته می شد، ملاقات کرد. البته او سازندگان فیلم را بخاطر تغییراتی که برای آن اجازه نگرفته بودند تحت پیگرد قانونی قرار داد. پس از آن، در بین سال های ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۱ آن ها به دنبال زندگی خود به دور از جنجال دنیا رفتند. وی در کل آثار بسیار زیبایی را خلق کرده است. او مؤسس مذهب پرواز است که مریدانی هم بدور خود جمع کرده است.

درباره کتاب
داستان درباره ی مرغ دریایی جوانی به نام جاناتان ه. جاناتان جوان در پی شوق و شوری که در خود حس می کنه همواره به پرواز به چیزی بیش از "یک وسیله برای یافتن غدا" می اندیشه.

او، پرواز رو به منزله ی رسیدن به اهداف عالی زندگی، و نه پست و اولیه ی اون، می انگاره. پس در تلاش برای چشیدن طعم لذیذ آموختن و رشد کردن و تجربه ی دنیاهای تازه بر میآد. او در این راه از طرف فوج متعصب سنتی خرافه گرای خود مورد انتقاد شدید قرار می گیره. گروه ای که سنت شکنی او را بی احترامی به خود می دونه و در نهایت جاناتان رو به سبب پشت کردن به قوانین و سنت، طرد می کنه.

جاناتان در این داستان شکست های بسیاری رو تحمل می کنه، خط قرمزهای کهنه ی زیادی رو می شکنه، با عدم درک های زیادی مواجه می شه، گرسنگی زیادی رو به جون می خره، و با تغییر عقیده و مبارزه اش با سنت هایی که قید و بندهایی برای او به وجود آورده بودند می تونه آینده ی بسیار دورتر رو ببینه، مورد توجه سایر مرغان دریایی قرار بگیره، از پرواز نهایت لذت رو ببره و پی در پی وارد دنیاهای جدید و والاتر بشه.
جاناتان بهشت رو لمس کرد، وجودش نورانی شد، وارد دنیاهای بعدی و والاتر شد، هم نشین فرزانه ترین مرغان دریایی شد، دید سایر مرغانی روکه مشتاق درک معنای والای زندگی بودند وسعت بخشید، به سوی گروه قدیمی خود برگشت، مخالفت سنت و خرافه ی بزرگان گروه قدیم رو که به هرآن چه که در سطح زندگی داشتند اکتفا کرده بودند با عشقی که در خود نسبت به سایرین به وجود آورده بود تحمل کرد و جوانان مشتاق فوج رو راه رسیدن به کمال نشان داد و تلاش بسیار زیادی برای فهماندن آزادی به سایر همنوعانش به خرج داد.
مرغان جوان چشم و گوش بسته ی فوج کم کم به تخصص و توانایی ماورایی جاناتان پی بردن و اون ها هم مبارزه با سنت و گرایش به دریافت معنای والای زندگی و جسارت داشتن رو شروع کردن...
مثل جاناتان باید آزادی رو فهمید و برای اندیشه و تفکر محدودیتی قایل نشد و به این حقیقت رسید که :
" کوچکترین ذره های جسم همگی از اندیشه ساخته می شوند ".
جاناتان آزادی رو فهمید و اون رو تنها قانون طبیعت دونست(برخلاف بزرگان نادون فوج قدیمی که قوانین دست و پا گیری واسه خودشون وضع کرده بودن و باعث طرد جاناتان شدند، گرچه جاناتان مغلوب این افکار نشد) و با عشق ش نسبت به همنوعانش سعی کرد که مفهوم آزادی رو به دیگران یاد بده.
جاناتان خواست، و شد.
جاناتان نامحدودی اندیشه ش رو نسبت به محدودیت جسم ش دید؛ و خیلی چیز ها رو که خیلی ها باور نمی کردند باور کرد.
جاناتان تفاوت خودش رو با سایرین نشون داد، جاناتان بهتر نه، بهترین رو می خواست.
جاناتان جسارت تغییر رو داشت، از تنهایی نترسید و برای رسیدن به انتهای بی نهایت به پر و استخون بودن خو کرد.
جاناتان خودش رو قربانی سنت اشتباه فوج ندونست و با جسارتی که در خودش به وجود آورده بود به اون جایگاهی که لیاقتش رو داشت رسید، جایگاهی که همه ی مرغان دریایی شایسته ی اون بودند، اما از این واقعیت خبر نداشتند یا دوست نداشتند که باور کنند چنین ارزشی برای اون ها وجود داره.
جاناتان دوست داشتنی، با ذهنی سالم، به دنیاهای سالم و سالم تر رسید، تا اون جا که همه ی وجودش نور شد.
جاناتان با هوشمندی از همه ی وجودش برای پروازدر ارتفاع بالاتر استفاده کرد.
جاناتان اهل تعلل و درنگ نبود.
جاناتان، فهمید که لازمه ی شکوفایی، له شدنه.
بارها له شد، و به کمال رسید...

کتاب های مشابه جاناتان مرغ دریایی