نظر شما چیست؟
فرانتس کافکا داستان کوتاه گروه محکومین را سال 1914 در آلمان نوشت و چهارسال بعد آن را بازنویسی کرد و سر انجام سال 1919 آن را به ناشر سپرد. گروه محکومین از محدود آثار کافکاست که زمان حیاتش منتشر شده است.

فرانتس کافکا در گروه محکومین با زبانی ساده اما توصیفاتی هولناک جامعه ای خلق کرده و به شکل نمادین تلاش کرده است دیدگاهش را درباره ی انسان، زندگی و مرگ و اختیاراتش به تصویر بکشد. فرانتس کافکا توانسته است تصویری به یادماندنی رقم بزند و کم تر کسی است که با خواندن این کتاب به فکر فرو نرود و بتواند جزئیاتش را از خاطر ببرد.

کتاب گروه محکومین به زبان آلمانی نوشته شده و اولین بار سال 1941 «یوجین ژولاس» آن را به انگلیسی برگردانده است. پس از آن گروه محکومین در کشورهای زیادی ترجمه شد و در سراسر دنیا توجه های زیادی را به خود جلب کرد.

گروه محکومین در جزیره ای بی نام می گذرد، جزیره ای که در سراسر داستان سرزمین محکومین نامیده شده است. جوی کاملا نظامی بر جزیره حکم فرماست و همه ی احکام دستورات مطلقند. داستان با صحنه ای آغاز می شود که محکومی را به سوی ماشین اعدام می برند. ماشین اعدام را فرمانده ی سابق جزیره اختراع کرده است. اعدام به شیوه ای دردناک و غیر قابل باور اتفاق می افتد و کافکا با جزئیاتی ترسناک و هراس انگیز تمام صحنه ها را در گفت وگوی میان شخصی جهانگرد که گزارش به این سرزمین افتاده، با افسر مسئول اعدام شرح می دهد.


بخشی از کتاب گروه محکومین
فحشی تک زبانش بود، ولی افسر جلوی خود را گرفت؛ فقط گفت: من اطلاع نداشته ام، تقصیر با من نیست. وانگهی من برای توضیح روشهای دادگستریمان از هرکس دیگر بیشتر صلاحیت دارم؛ زیرا من اینجا... دستش را روی سینه به پشت جیب درونی نیم تنه خود زد: من اینجا تمام نقشه های دست نویس فرمانده سابق را دارم.

سیاح پرسید: نقشه های دست نویس خود فرمانده؟ پس او همه هنرها را در خود جمع کرده بود؟ او هم سرباز بود هم دادرس، هم مهندس، هم شیمی دان، هم طراح؟

افسر سرش را حرکت داد و با نگاهی خیره و تحسین آمیز گفت: «بله، کاملا!» آنگاه دستهای خود را ورنداز کرد؛ به نظر او چندان پاک نیامدند که بشود آنها را به نقشه ها زد، پای تشت رفت و دوباره دستها را شست، سپس کیف چرمینی از جیب بیرون کشید و گفت: حکم ما خشونت آمیز نیست؛ دارخیش همان امریه ای را که محکوم رعایت نکرده است بر بدن او می نویسد؛ مثلا بر بدن این محکوم- افسر محکوم را نشان داد- دارخیش خواهد نوشت، به مافوق خود احترام بگذار!

سیاح نگاهی دزدیده به محکوم کرد. هنگامی که افسر با انگشت محکوم را نشان می داد، محکوم سرش را پایین انداخت. چنین به نظر می آمد که همه نیروی خود را به کار می برد تا مگر بتواند آنچه را می شنود حدس بزند؛ ولی جنبشهای لبان بادکرده اش که بر روی هم فشار می آورد، به خوبی نشان می داد که او نمی تواند از سخنان افسر چیزی بفهمد. سیاح بسی پرسشها داشت؛ ولی در حالی که به محکوم نگاه می کرد، فقط پرسید : این آدم کیفر خود را می داند؟

افسر گفت: نه و خواست در حال دنباله توضیحات خود را بگیرد؛ ولی سیاح توی حرفش دوید: او حتی از کیفری که برایش تعیین کرده اند، خبر ندارد؟
افسر دوباره گفت: نه، لحظه ای درنگ کرد. گویی منتظر بود.

کتاب های مشابه گروه محکومین