نظر شما چیست؟
کتاب صوتی جلو قانون، داستان پیرمردی روستایی است که اجازه ی ورود به قانون را می خواهد. او به پاسبانی برمی خورد که جلو در ایستاده است و به او می گوید الان امکانش نیست که قانون را ببیند اما بعدا ممکن است بتواند.

او به پیرمرد روستایی می گوید که او تنها پاسبان قانون نیست و پاسبان هایی به مراتب قوی تر و تواناتر از او وجود دارند. به همین ترتیب مرد صبر می کند و صبر می کند.

اگر قرار بر تعبیر روانکاوانه ی داستان جلو قانون باشد، شاید بتوان مرد روستایی را نمادی از ناخودآگاه ما دانست. با این حال می توان داستان جلو قانون را به گونه های دیگر اجتماعی یا شاید حتی سیاسی نیز تعبیر کرد.

بخشی از کتاب
جلو قانون، پاسبانی دم در قد برافراشته بود. یک مرد دهاتی آمد و خواست که وارد قانون بشود، ولی پاسبان گفت که عجالتاً نمی تواند بگذارد که او داخل شود. آن مرد به فکر فرو رفت و پرسید: آیا ممکن است که بعد داخل شود؟ پاسبان گفت: «ممکن است، اما نه حالا.» پاسبان از جلو در که همیشه چهار طاق باز بود، رد شد و آن مرد خم شد تا درون آن جا را ببیند.

پاسبان ملتفت شد، خندید و گفت: «اگر با وجود دفاع من اینجا آن قدر تو را جلب کرده، سعی کن که بگذری، اما به خاطر داشته باش که من توانا هستم و من آخرین پاسبان نیستم. جلو هر اتاقی پاسبانی تواناتر از من وجود دارد، حتی من نمی توانم طاقت دیدار پاسبان سوم بعد از خودم را بیاورم.»

مرد دهاتی منتظر چنین اشکالاتی نبود، آیا قانون نباید برای همه و به طور همیشه در دسترس باشد، اما حالا که از نزدیک نگاه کرد و پاسبان را در لبادۀ پشمی با دماغ تک تیز و ریش تاتاری دراز و لاغر و سیاه دید، ترجیح داد که انتظار بکشد تا به او اجازۀ دخول بدهند. پاسبان به او یک عسلی داد و او را کمی دورتر از در نشانید.

آن مرد آن جا روزها و سال ها نشست. اقدامات زیادی برای این که او را به داخل بپذیرند، نمود و پاسبان را با التماس و درخواست هایش خسته کرد.

کتاب های مشابه جلو قانون