نظر شما چیست؟

معرفی کتاب ناگفته ها

کتاب ناگفته ها اثر حمید داودآبادی توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. نویسنده در کتاب ناگفته ها، مجموعه خاطراتی جسته گریخته از دوران پس از جنگ را روایت می کند. داودآبادی که پیش از این کتاب های زیادی با موضوع جنگ و دفاع مقدس و خاطرات رزمندگان منتشر کرده است در کتاب ناگفته ها تصمیم گرفته به خاطرات سال های اول پس از جنگ در دهه ۷۰ بپردازد.

از داودآبادی پیش از این کتاب های سه شهید، مثل آب خوردن، دیدم که جانم می رود و چند کتاب دیگر منتشر شده است.

گزیده کتاب ناگفته ها

تابستان 1367، شش سال از شهادت مصطفی می‌گذشت که ازدواج کردم. برادر همسرم، مصطفی حسینی که از بچه‌های محله‌مان بود، آبان 1359 در کرخه‌نور به‌شهادت رسیده بود. سال 68 منتظر تولد پسرم بودم. به‌خواست مادر همسرم که گفت تحمل ندارم هر لحظه نام مصطفی را بشنوم، فرزند اولم را به‌یاد شهید سعید طوقانی، گذاشتم سعید. چون به عهد خود وفا نکردم، همان شد که از آن روز به بعد دیگر مصطفی به خوابم نیامد که نیامد!

چهار سال بعد، اسفند 1372 که منتظر تولد پسر دومم بودم، به همسرم گفتم: «دیگر به هیچی کار ندارم. باید اسم این یکی مصطفی باشه.» چیزی به تولد او نمانده بود که این اتفاق برایم پیش آمد. سریع و در همان اولین لحظات برخاستن از خواب، همه آنچه دیده بودم، عیناً بر کاغذ نگاشتم:

به‌نام حضرت دوست
صبح‌گاه روز شنبه، هفتم اسفند 1372 مصادف با 15 رمضان المبارک 1414 و روز ولادت با سعادت امام حسن مجتبی(ع) قبل از ساعت 6 صبح، در عالم خواب شهید عزیز مصطفی کاظم‌زاده را که در شب جمعه 22 مهر سال 1361 در جبهه سومار به‌شهادت رسید، دیدم.

در آن دیدار، او به بعضی سؤالات پاسخ گفت که برای خود من بسیار جالب و مهم بود. شرح آن دیدار بدین قرار است: در کنار باغچه باصفا، در جنب ساختمانی نشسته بودیم. من بودم و مصطفی و شخصی دیگر. (در غالب خواب‌هایی که از شهدا می‌بینم، شخصی حضور دارد که اصلاً نتوانسته‌ام او را بشناسم و او همچنان برایم مجهول مانده است. حتی پس از بیداری هم نتوانسته‌ام چهره او را به ‌خاطر بیاورم. در این خواب نیز همان شخص که در خواب‌هایم همیشه سومین نفر است، حضور داشت.)

من بدون مقدمه، رو به مصطفی گفتم: «اینجا مثل بیمارستان شهید رهنمون می‌مونه.» با این حرف، صحبت هایمان شروع شد. در کمال تعجب و ناباوری به چهره مصطفی خیره شدم و چون باورم نمی‌شد.

خودش باشد، اولین سؤالاتم برای کسب اطمینان بود. رنگ صورتش کمی تیره‌تر شده بود و قدش نیز کوتاه‌تر به‌ نظر می‌آمد. به او گفتم: «ببینم تو خود مصطفی هستی؟»

-    خب آره چطور مگه؟

-    آخه من باورم نمی‌شه، یعنی تو بعد از این‌همه مدت اومدی من رو ببینی؟

-    خب آره، مگه چیه؟

-    یه سؤال ازت دارم، ببینم لحظه‌ای رو که ترکش خوردی یادت هست؟

-    (با مکثی که کرد شاید می‌خواست بگوید که دنیا را به فراموشی سپرده است) آره... یه چیزایی، چطور مگه؟

 
صفحات کتاب :
324
کنگره :
DSR1629‭‬ ‭/د12آ3 1397
دیویی :
955/0843092
کتابشناسی ملی :
5602145
شابک :
978-600-8857-67-9
سال نشر :
1397

کتاب های مشابه ناگفته ها